يکشنبه ۱۶ دی
تا جهنم شعری از محمد عشقی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۱۷ شماره ثبت ۱۲۳۶۵۰
بازدید : ۵۷۵ | نظرات : ۳۲
|
آخرین اشعار ناب محمد عشقی
|
یک شهر را با برق چشمانش منور کرد
آغوش من را خواب آغوشش معطر کرد
از درس و مشقم غافلم اما نمی دانم
قلبم چرا پس عشق او را خوب از بر کرد
دستی کشیدش بر سرم با غمزه ای گیرا
ویرانه ای بودم مرا از قصر بهتر کرد
تصویر او شد روی بومم سوژه ای جذاب
موهای زیبایش مرا اصلا هنرور کرد
پرسیدم از او تا کجا همراه من هستی
با من قراری در جهنم را مقرر کرد
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما سرکار خانم ممنونم از لطف شما | |
|
جناب عزیزیان عزیز سپس از توجه شما | |
|
سرکار خانم زند گرامی | |
|
درود بر شما | |
|
درود جناب عطاالهی ممنون از لطف شما | |
|
جناب اکرمی عزیز محبت دارید شما | |
|
درود آقای انصاری محترم ممنون از توجهتون | |
|
آقای کریمی عزیز سپاس از لطف شما | |
|
درود جناب انصاری ممنون از شما محبت دارید | |
|
درود بر شما ارادتمندم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
وقتی به پایانش هم رسیدم گفتم آخی.. بنظرم پایانبندی جذاب و باحال بود..
فقط به جای اصلا.. یه بار با جدا یعنی به طور جدی .. بخونید..
ببینید چطور میشه..
با جدا خوندم حس بهتری گرفتم..
درود جوان مستعد..
برقرار باشید