مه لیچک، چوله که

سلام استاد آزادبخت ارجمند

عنوان شعرتان را متوجّه نشدم ؛ فکر کنم به زبان شیرینِ کُردی یا لریِ بختیاری باشد.


برخی جملات طنز این دلنگاره تان زیباست و مُبتکرانه‌.


ولی در کُل ، خودتان هم قبلنا گفتید که برخی حرف‌ها را نباید زد و نیز فرمودید که با محبّت و خلوص ، می توان تمامِ کدورت ها را از هر نوعی که بوده ، کنار نهاد ؛ چون بالاخره همه ی آدم‌ها و یکایکِ خَلایق ، یک روز با شنفتنِ ندای وجدان‌شان به اشتباهات خود ، به خواستِ الهی ، پی خواهند بُرد و سرشان به سنگِ پشیمانی های جبران ناپذیر خواهد خورد ؛ حال از هر قُماشی هم که باشند . پس هیچ نگران نباشید استاد ارجمند . مثلاً کسی که فکر می کند با تشکیلِ پروفایل های جعلیِ متعدد ! درصددِ فریبِ اعضای ارجمند سایت هست یا به گمانی عبث و پوچ و سطحی نگرَش فکر می کند که خیلی مدبّر و باهوش تشریف دارد ؛ روزی که نه ، بلکه هر روز تقاصِ این بی صداقتی های حق الناس اثرش را در همین دنیا و نیز در آن دنیا به عدالتِ الهی ، به سختی خواهد کشید . لذا هیچ نگران نباشید و نیک بدانید که نبایِست اتفاقاتِ پیرامونی در قلم زیبانگارِ شما و دیگر دوستان ، تاثیرِ ناخوشایند داشته باشد . می دانم که به حکمِ آیه ی ( ن و القلم و مایسطرون) ، قلمِ انسان نیز همانندِ دل و جانش ، غیور است ولی همه‌ی این بی حرمتی های تفریح تلقّیِ خام اندیشِ شان را به یگانه خدای ناظر و حاضر بسپارید و همانندِ قبل شما فقط از هستی و عشق و اُمید و زندگی و شعرِ شعور بنگارید و امیدوارم که همواره شما و خانواده ارجمندتان خانم آوا بانوی ارجمند و دختران نازنین تان در کَنَف حمایت و محبّت الهی در شادی و عزّت باشید و سرافراز و سلامت بمانید دور از هر گزندپسندانِ کوته‌فکر .

درپناه امن الهی

درود استاد عزیز
بسیار زیبا و شورانگیز بود
دستمریزاد

سلام و درود استاد آزادبخت گرانقدر
شعرتان را خواندم بسیار زیباست احسنت


روی تختخواب دراز کشیده دلیل بر شکستگی پا نیست
کدام دل در تختت وارونه شد
کدام دل در خوابت شکست

این قسمت را انتخاب کردم برای تشکر از اشتراک زیبایتان و البته که همه عالی و پی نوشت هم خیلی خوب بود
نبض قلمتان سبز بمانید به مهر

از استاد فاضل نظری
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است تاابد بر گردنم

تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله ای پیچیده از غم های عالم برتنم

بر سر این سرو ، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار !باید بشکنم

من که عمری دل برای دوستان سوزانده ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم

گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را می جویم از پیراهنم

عاشقی با گریه سر به شانه ی یاری گذاشت
از تو می پرسم بگو ای عشق !آیا این منم ؟

بداهه ای تقدیم شعر زیبای شمااستادعزیز
ای شاعر زیبا کلام
ای دوست با مرام
شعر ناب سرودی
می کنم بر تو سلام

درود جناب آزادبخت
با مفهوم و تامل برانگیز بود

درود جناب اکرمی ممنونم

یک نقاد خوب و ماهر باید آنچه فراتر از شاعر می اندیشد نگرش جامع و بالاتری داشته باشد
نقاد خوب باید بدون غرض ورزی شعر را در چنته خود داشته باشد نه شخصیت یک شاعر
شعر می تواند صاحبش بد اخلاق باشد یا خوش اخلاق
اما شعر نباید جزای اعمال صاحبش را بدوش کشد چو نکه شعر شخصیتی مجزا از صاحبش دارد
ما هیچ وقت شعر را در ملا عام کتک وناسزا نگفتیم چون شعر حرمت بالاتر از همه این چیزهاست

از استاد فاضل نظری
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست
به این صحرا که من می آیم از آن اعتمادی نیست

به دنبال چه می گردند مردم در شبستانها
در این مسجد که من دیدم فروغ اعتقادی نیست

نه تنها غم ،که لبخند سلامت باد مستان هم
گواهی می دهد دنیای ما دنیای شادی نیست

چرا بی عشق، سر به سجده ی تسلیم بگذارم
نمی خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست

کنار بسترم بنشین ودستم را بگیر ای عشق!
برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست

مرا باچشم بسته از پل بگذران ای دوست!
تو وقتی با منی دیگر مرا بییم معادی نیست

دوبیتی فایز دشتستانی
دلا گر زار گریم بر توشاید
که هر کجا تیری آید بر تو آید
دل فایز ، مگر داری تو گوهر
که هر گلرخ تو را خواهد رباید

درودتان استاد ازادبخت شاعر توانا🌾🌼💯💫🌸🪴🪴💐🎉🎉🥀🥀

بسیار زیبا ،دلکش،خواندم و حظ وافر بردم،پر مفهوم و چشمگیر،افرینها،درود بر شما 🪷👏👏🌱🤞🎉🍃💫⭐🌸🌸🌸💐💐🪴🧿🧿🧿🧿

درود بر شما استاد مدهوش ممنونم
خیلی تا خیلی زیاد سپاس

درود بر شما جناب آزاد بخت عزیز

از شعر زیبا و نابتان لذت بردم


زنده باشید به مهر

درود دوست ادیب جناب آزاد بخت عزیز
زیبا بود

درودبرشما محمد رضا جان عزیزم بسیار زیبا و عالی بود لذت بردم احسن برشما پرمفهوم بود احسنت برشما خداقوت عزیزدلم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم قلمتان همیشه سبز ونویسا باشدعزیزدل دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
💙💙💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
💐💐💐💐💐💐
🌼🌼🌼🌼
💟💟💟
❤️❤️
❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮

سلام جناب آزاد بخت
زیبا بود

درود بر شما استاد
تنتون سلامت و دلتون شاد

درود جناب محمدنژاد ممنونم

درود برادر جناب کاظمی ممنونم از گل آرایی در صفحه

💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵
🩵💙💙💙
💙💙💙
🩵🩵
💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮

درود استاد آزادبخت شعرتان را خواندم و به عشق هیچ چیز به زیبایی عشق نیست ، برقرار باشید به قرار حضرت عشق از طرف من دختران زیبایتان را ببوسید ، زندگی و عشق یعنی چشمهای زیبایشان و امید در مردمان مردمکهایشان

سلام و ‌درودها جناب آزادبخت ادیب

زیبا و اندیشمندانه قلم زدید

موید باشید و نویسا
💐💐💐💐💐💐

درود استاد آزاد بخت گرامی 🌺🌺🌺
زیبا سرودید حقیقت بسیار تلخ مزه است ولی باید تعارف کرد

به رغم آسمان گاهی محل سکونتش عوض می شد حتی در تنگنای یک رگبار بارش

پیش دلت شعله ای امانت دارم
پیش دلت چاره ای بوی آب وگل باران را می دهد
نمی خوابم تاشب کلاهم را بردارد

استاد جان، آسمان بار امانت نتوانستکشید قرعه ی کار به نام.... ما خواسته ایم که آمده ایم برای عشق آمده ایم، اصلا جهان از بی عشقی بیمار است، بخوان مزامیر موعودت را زمین اوراد عاشقانه می خواهد و کیست که در مقابل عش ق سرانجام نرم و هماهنگ نشود،. عشق و مهری بر آمده از ذات از حقیقت روح. از حقیقت ما

سطر اول شعرتان از تخت خدایی گفته اید
ره یابد آن خود آرا در مجلس خدایان

درود بانو قشقایی ممنونم

سخت متاثر می شوم که برای عبور از چراغها خانه کوچکم را باید آتش زد

کسی که حدسش شبیه حرف لای کلام است
گاهی هم بخندد بهتر است

یرمیای نبی
از آنها نترسید و خوف نداشته باشید زیرا نه توانایی بدی کردن را دارند نه قدرت خوبی رساندن

یرمیای نبی
من خدایی هستم که قلب را جستجو می کنم

درود استاد آزادبخت
بسیار پر حرارت و نافذ سروده اید
دستمریزاد
شاد و پیروز و سلامت باشید

درود استاد کریمان ممنونم سپاس تمام از الطافتان

درود بر شما جناب آزادبخت گرامی
نویسا باشید به مهر

هیچ چیز نمی تواند مرا متزلزل کند حتی سرکش هایی که گاه بی گاه می خواهد مرا به چالش بکشاند
ابروانت شبیه چهره جذاب بالا مبر گاهی پیش دلم مدتها پنهان می مانی
هر آنچه باورت به عهده گرفته است کم کم می خواهی آنها را در کیسه گره زده بر دوش من بیاندازی
هیچ وقت از باورمحبوس در کیسه شوق زده نخواهم شد
می خواهم آنها را یکی یکی شبیه توپ غلت بدهم روی زمین ناهموار که گاهی دوباره برگردند به سمت کیسه رهاشده
نمی خواهم مودبانه مهربان باشی وگاهی به خودت جرئت دهی مثل جنجال برانگیز بودن دوباره آغوشم بگیری
نه ،نه از آغوش خیلی وقت است خسته ام
جور دیگر مهربانی کن نمی خواهم خودت را به تحسین من مجبور کنی
گاهی پس این تحسینها موذیانه افسونم می شوی
حالا دست بردار خیلی وقت مانده تا شلیک ماشه
چرخی کوچک بزن به اطراف
می خواهم خونم را قسم بدهم وقتی از شلیک تو ریخته شد روی زمین مواظب باشد که کسی لگدمالش نکند
برو چرخی بزن دوباره برگرد تا شلیک هنوز خیلی وقت فاصله است
وباورهایی که هنوز به خانه بر نگشته اند پیشکش ولگردی شان باد
نامه ای به خودم

وحشتم می گیرد وقتی گلگون گرفته صورتت را نمایانمی کنی وقتی به خودم اجازه می دهم که نگاهت کنم لبخند شماتت آمیزی می زنی گاهی از این گونه لبخندها به خود می لرزم زیر سر خوابیده خود چه چیز راپنهان کرده ای
بگو می خواهم شبیه گندم خود را در غربال بیاندازی نترس کسی تورا درچنگ خود نگه نمی دارد
آخرین بار به سراغ من آمدی کوچکتر از هیجده دعایی بود ی که گاهی برای خود می خواندی
کسی از ماجرای من وتو خبر دارد ؟
نمی خواهم نسنجیده مرا قربانی منظور خود کنی
گاهی به طریقی قیافه ات را برای من عوض مکن
ذره ای خاک را بردارودر صورت من بپاش می خواهم آتش درونم با این پاشیدن خاک فروکش کند
نه فایده ای ندارد مشت به مشت خاک بپاش
نه جور دیگر خروار خروار خاک را به تمام روی سرم فرود آور شاید کمی از این آتش فروکش کند
دیدی گفتم فایده ای ندارد زیرخاک هنوز این آتش روشن است
روشناییش را نمی ببینی باخاک که هیچ تمام دنیانیز که هیچ
نامه ای به خودم

شاهد باشید که چه کسی برتخت خدایی خواهد نشست

گاهی آدمها شبیه آب دهان افتاده بر زمین تلخ می شوند

حرف شمادرست چو له که جای آدمها مست می شوند

مگر مه لیچک با چوله که چه فرقی دارد

هرگز دربحران نیستم ونخواهم بود
قضیه خیلی فرق می کند
هرکس می تواندپرستارش باشد بجز من

گاهی شبیه مادر بزرگم قصه می گویم
نه آن اندازه شیرین که در یاد نوه ام بماند

دیشب از فرط تنهایی ستاره ها به خانه من آمدند
دیشب خورشید جایی برای خواب نداشت
در بستر خود او را خواباندم
او نیاز به من داشت ومن نیاز به تو
خورشید ترا در آغوش کس دیگر دید
ومن رنجور از این همه آغوش

هرکس ،که هرکسی نیست
گاهی پرنده شبیه کرکسی نیست
هرکس دنبال کرکس می دود دراشتباه است
دیشب کرکس با کس دیگر رفت

از استاد فاضل نظری
یادت نرود بادلم از کینه چه گفتی
زیر لب از آن کینه ی دیرینه چه گفتی

این دست وفا بود ،نه دست طلب از دوست!
اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی ؟

دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگر سوز !به آیینه چه گفتی ؟

از بوسه گلگون تو خون می چکد ای تیر!
جان وجگرم سوخت ! به این سینه چه گفتی

از رستم پیروز همین بس که بپرسند :
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی ؟

فردا فکر نکنم هرچند کمی می ترسم ولی باید گمان کرد تا دیر وقت کسی مرا می پاید این قدر تابحال متوجه مرگ نشده ام من دوباره به سمت تو برنخواهم گشت این موضوع ربطی به دیوانگیت ندارد تکرار می شوی آشفته و درمانده به صورت یک ذهنیت جنجالی
اسم هیچ کس را مبر متقاعد می شوم که تنها محاکمه میشوم اندک هیجانم را ترجیح می دهم واختیار صبرم را تحت هیچ شرایطی به تو واگذار نخواهم کرد
مدتهاست حیرت را به سراغ من فرستاده ای
فکر نکن که خیلی نفهمیده ام کمی خودت را عذاب بده وناشاد باش تا حلول دیگر شیطان دستت را نگیرد
کمابیش شبیه یک تمسخر شتاب می کنی آنگونه که کسی بخواهد اعترافی کرده باشد
حتم دارم دوباره شوق زاده دلتنگ هیجان من می شود
برگردد کسی از دور سنگ را پرتاب می کند
مراقب باش از وحشت به سرت نخورد
وای وای درون کیفت چه پنهان کرده ای
روراست باش وبیش از اندازه خشمگین مشو
گاهی جوجه ها سرازتخم که برمی دارند کیفت می شود جیک جیک جیک جیک
دیوانه ای که همراه جوجه ها جیک جیک می کرد
نامه ای به خودم

🍃🦜💐🍃🦜💐🍃🦜💐🍃

درود

🍃🦜💐🍃🦜💐🍃🦜💐🍃

شاد و پیروز باشید.

🍃🦜💐🍃🦜💐🍃🦜💐🍃

درود جناب هواجان ممنونم

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵
🩵💙💙💙
💙💙💙
🩵🩵
💙

خر گوش ،گوش بریده گاهی به سرش می زد سلطان جنگل باشد

اسم هیچ کس را مبر خودم می شناسمش کدام کوچه دستهایش را جا گذاشت

حرف شما درست چوله که جای آدمها مست می شوند

هرگز دربحران نیستم ونخواهم بود
قضیه خیلی فرق می کند
هرکس می تواند پرستارش باشد بجز من

روی تختخواب دراز کشیده دلیل بر شکسنگی پا نیست

کدام دل درتختت وارونه شد
کدام دل درخوابت شکست

تمام خانه ها را بگردید
دل از قفس رها شده گم شده است

درود ممنونم

تیپ مغزت را گلوله ها در کمین دارند

چه کسی ضامن رهایی من از زجر کشیدن خواهد بود

گاهی بهار می ترسد سربه سر غنچه ها بگذارد

گاهی بچه ها اشتباه در خانه یک گدا متولد میشوند
گاهی چشم راباید با موی سر خود بست
روی ترش میزبان از خانه خود رفت

بیش از یک قرن است هنر شعرم درخاک غبطه می خورد
گاهی هراس جای دغدغه مرا خواهدگرفت

کوتاه نمی آیم که بلندتر شوم
مرا به انگشت روی لبت مهمان کن
کوتاهتر می شود افکاری که سرزا می میرند

وقتی یک ساعت مچی پریشان است
احوال دست چگونه خواهد بود
آزادبخت

از آب زیاد یک گل فهمیدم
گاهی آب مهمان ناخوانده یک گل خواهد بود

دیوانه با تو چه فرقی دارد
وقتی شبیه دیوانه آواز می خوانی
کدام دیوانه صلیب آواز شد
وقتی سرش را جوردیگر تکان می دهد نه شبیه آوازه خوان

گاهی یک مقام خبره می خواهد مرا بخنداند

هراس زبان شناختی بعلت اینکه تجربه ای است که هراس سوژه از دیگری را نیز آشکار میکند در مواجهه اولیه با میل است در وهله اول میل دیگری را تشکیل می دهد

فرض کردن یک فرایند تقسیم بندی در زنجیره دلالت کننده که بایک همزمانی خاص از دال ها تولید کننده معنای مورد انتظار را می سازد لازم است

دال ارزش خودرا تنهااز ضدیت با تمام سایر دال ها می گیرد بعبارت دیگرمعنا تنهابا یک تاثیرعطف به ما سبق به دال های پیشین در زنجیره ساخته می شود

تا زمانی که میل دیگری خط خورده است سوژه میل خود را بصورت خط خورده شناسایی می کند میل بر آورده نشده خودش

سوژه بصورت بنیادین از نظام میل در خودش پیروی می کند که باتقاضا پشتیبانی می شود

بیان زبانی دلالت کننده موجب برانگیختن گفتار کامل می گرددکه بوسیله ساحت ناخود آگاه انجام می شود

تکنیک دال بدین معناست که با تکنیکی مواجهیم که مدلول در آن نقش ثانویه دارد واین امر در ساخت نو واژه در طرح گرافیکی ساحت ناخودگاه آشکار است

شکاف خوردن سوژه که بوسیله نظام دلالت کننده ایجاد می شو د یکی دیگر از ویژگی های بنیادی ذهنیت را ایجاد می کند بیگانگی سوژه در زبان و بوسیله زبان در نتیجه نوع ارتباطی که با نظام بنیادی را حفظ می کند که طی این ارتباط اس که سوژه با وجود ناپدید شدن در زنجیره دلالت کننده ،ماهیت بنیادین و غیر ضروری خود را فاش می نماید

ویژگی اساسی گفتار زبان شناختی ،پیش کشیدن واقعیت بوسیله یک جایگزین نمادین است که ناگزیر موجب شکاف میان واقعیت تجربه شده و واقعیتی می شود ک که با دلالت کننده مطرح می گردد

بعبارت دیگر جایگزین نمادینی که بر این واقعیت دلالت دارد خود واقعیت نیست بلکه باز نمایی از آن است

امر مجهول بایستی برای نمود یافتن از دست برود لکان

زبان شرط ناخودآگاه است .ناخودآگاه نتیجه منطقی زبان است لکان

عملا بدون زبان ناخودآگاهی وجود ندارد..لمیر

وقتی می گوییم سوژه شکاف خورده است به این معناست که هیچ سوژه ای غیر ازسوژه متکلم وجود ندارد

بایستی بدانیم علت سوژه برپایه ارتقا ناخودآگاه است بعبارت دیگر نظام دلالت کننده با ساختار بندی سوژه در فرایندشکافی که ناخودآگاه را بوجود می آوردعلت سوژه است

انکار در واقع نوعی تاییدیه است مبنی بر وجودنیتی معطوف به توهین
انکار آن شخص مادرم نیست
در واقع نوعی تاییدِ حضورِ مادر است
مفهوم ماهیتِ بر ساختی بودن دانش سوژه نیز نه اولویت سوژه بر جهان موردشناسایی که وجودمحدودیت ذاتی و درعین حال بر سازنده برای سوژه است

مثلا سوژه نمی تواند بدون مرجع گرفتن نقطه ای که ساکن فرضش کند قضاوت کند که چه چیزی در حال حرکت است

مرا به آنچه هست سرکوب مکن
گاهی یک سرکوب شده دوباره برخواهد گشت واحتمال یک طغیان

شبیخون شبیه برداشت من دوباره تکرار مشو
گاهی شبیخون ها باهم فرق دارند

آهای معطوف شده در احساس من
دوباره برخیز شبیه رویا در آنالیز یک عجین شدن

🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
💙💙💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
💐💐💐💐💐💐
🌼🌼🌼🌼
💟💟💟
❤️❤️
❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮

درود جواد آقا ی گل وگلاب ممنونم از همراهیتان
ممنونم از گل آرایی در صفحه دوستت دارم عزیز دل

سلام و درود جناب آزادبخت بزرگوار
بسیار زیبا و قابل تعمل قلم زدید...👌🌹👌🌹👌
عالی بود...💐💐💐💐

در پناه یزدان مهربان ✨🌿

درود بانو شادی ممنونم

💙💙💙💙💙💙
🩵🩵🩵🩵🩵
🩵💙💙💙
💙💙💙
🩵🩵
💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮

درود عزیز بسیار زیبا پایدار باشید