بسم الله الرحمن الرحیم
عُمری حدیث سایه و بارانِ واژه ام
جغرافیای دَرهَم و طوفانِ واژه ام
بر امتداد عمقِ معمّای بی کسی
تشییع سوت و کورِ خیابانِ واژه ام
شمّاطه ی دهانِ ملخ های هَرزه گرد
باور نکرده اند بیابانِ واژه ام
بی اختیار هق هق باور شکسته شد
در چشم نابلد نَمِ پایان واژه ام
آنقدر از نگاه تو دوشیده ام غزل
مثل ردیف و قافیه چوپان واژه ام
پیوسته سمت ریلِ غمت قبله کاشتم
با هر اذان مسافرِ ویران ِ واژه ام
تاول زده کنارِ زمان پایِ انتظار
شاید که آخرین تب و درمانِ واژه ام
سرگیجه دارم از نفسِ بی قرار شب
همراه ردّ پای تو میدانِ واژه ام
با هر مُرور خاطره ی انفجاریت
زخمی ترین بهانه ی اکرانِ واژه ام
خون در رگِ جنازه ی خودکار یخ زده
ساعت شمارِ نبضِ زمستانِ واژه ام
غیر از شعارِ مرگ به دیوار تَن نبود
اعدامِ انقلابیِ طغیانِ واژه ام
دستی بکش به نافِ نُتِ خوابِ پا به ماه
بابایِ سیمِ آخر و میزان واژه ام
✍️ #سید_هادی_محمدی
و با تبریک عید نوروز و بهار و سال نو و ماه مبارک رمضان و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و نماز و روزه ها و همچنین سالی خوب و خوش و خرم برای استاد گرانقدر دکتر سیدهادی محمدی عزیز و سایر عزیزان فرهیخته و ارجمندم
و با کسب اجازه از اساتید
غزل ((واژه)) را از استاد و سرورمان با هم مطالعه می کنیم.
این غزل دوازده بیتی با ردیف ((واژه ام)) و قوافی ((باران، طوفان، خیابان، بیابان، پایان، چوپان، ویران، درمان، میدان، اکران، زمستان، طغیان، میزان)) که در مصرع نخست و مصرع های زوج قرار گرفته اند و موسیقایی کناری این غزل را می سازند. البته کسره یا نقش نمای اضافه نیز در دستور زبان ایرانی به تنهایی یک واژه محسوب می شود و آن هم جزء ردیف است و حروف قافیه ((ان)) با حرف روی ((ا)).
موسیقی کناری با وجود ردیف و قافیه از نظر غنا در سطح عالی و کامل خود قرار دارد.
غزل در وزن ((مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)) بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف سروده شده است.
بحر مضارع از تکرار دو رکن ((مفاعیلن فاعلاتن)) ایجاد می شود. از این بحر دو وزن ((مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)) و ((مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن)) بسیار خوش آهنگ و پرکاربرد است.
اخرب به معنی شکافته گوش است. به تبدیل مفاعیلن به مفعول گفته می شود چرا که ((م)) ابتدا و ((ن)) انتهای مفاعیلن می افتد و تبدیل می شود به فاعیل یا همان مفعول.
مکفوف : به حذف حرف هفتم ساکن کف می گویند. که در فاعلاتن و مفاعیلن حرف هفتم ساکن ن هست که با حذف آن به فاعلات مفاعیل می رسیم.
فاعلن نیز محذوف فاعلاتن هست.
بنابراین وزن ((مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)) را مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف می گویند.
همچنین وزن ((مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن)) را مضارع مثمن اخرب می گویند. که همان وزن مشهور ((دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را)) از حافظ عزیز هست.
وزن مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف وزن مشهوری است که بیشتر در مضامین عاشقانه و با زبان صمیمی و ساده کاربرد دارد و بیشتر برای گفتگو با معشوق و مخاطب مناسبت دارد. این وزن بسیار مخاطب محور و معشوق پسند است.
عمری حدیث سایه و باران واژه ام : ترکیب حدیث سایه را به دو گونه می توان مدنظر قرار داد. یکی اینکه برای حدیث سایه قائل شد که عینیت بخشی خواهیم داشت و دیگری اینکه برای سایه حدیث فرض کرد که این فرض هم قوی است چرا که حرف و حدیثِ سایه بسیار است و سایه نیز کاربرد استعاری و نمادین دارد. این فرض دوم، ما را می برد به سمت انتزاع و لایه مندی و معنازایی اثر. باران واژه نیز ترکیبی است که به سمت عینیت می رود چرا که واژه های شعر و ترنم شعر به ترنم باران تشبیه شده است. اگر سنگینی سایه را در کنار شفافیت باران قرار دهیم ضمن توجه به آرایه ی تضاد معنوی اثر، به معانی بیشتری دست می یابیم. اگر چه حرف های سنگینی دارم و اگر چه مثل سایه از تنهایی و سنگینی به ستوه آمده ام اما در عین حال باران واژه ام و شفاف و زلال می بارم. خوش مشربم. تلمیح ((المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه))
جغرافیای درهم و طوفان واژه ام : در این مصرع نیز متوجه ترکیب ((جغرافیای درهم)) و ((طوفان واژه)) هستیم. منتها نکته ای که اینجا گفتنش ضروری است کشف درست تصاویر واژگانی است. چرا جغرافیای درهم! خب حالا شاید بگویید واژگان دیگری هم می توانیم به جای جغرافیا قرار دهیم البته با صرف نظر کردن از وزن. برای مثل ابر درهم، خیابان درهم. ولی خب چیزی که اینجا خیلی خوش نشسته و به خوبی مقصود شاعر را می رساند تناسب ترکیب ((جغرافیای درهم)) و واژه طوفان است. اینجا هم می توانیم جغرافیا را ارتباط بدهیم به جغرافیای منطقه و وضعیت کنون جهان ، اما درست تر همین است که جغرافیای کلی زمین را در تناسب واژگانی طوفان و درهم مشاهده کنیم تا پی به مقصود شاعر ببریم. طوفان و باران هم که به وضوح با هم تناسب دارند و ارتباط دو مصرع برقرار هست.
بر امتداد عمق معمای بی کسی : عمق معما، معمای بی کسی، امتداد بی کسی. ترکیب پیداست. منتها ارتباطش با بیت قبل چنانکه توضیح داده شد قابل ملاحظه است. عمری حدیث سایه و باران واژه ام.
تشییع سوت و کور خیابانِ واژه ام : تشییع سوت و کور، تشییع واژه ها، و تشییع در خیابان. اینجا هم که دیگه به وضوح تصویر مشخص است. البته شاهکار است. ما اساساً در تصویرسازی وقتی این شفافیت را داریم وقتی تا این حد ظرافت به کار می رود از لفظ شاهکار استفاده می کنیم. تشییع سوت و کور، آخر هر تشییع با صدا و بلندگو و افرادی تکبیرگویان هستند ، این چه تشییعی است که در ترکیب ((خیابانِ واژه ها)) ما در این خیابان تشییع سوت و کور را شاهد باشیم! الله اکبر.
شماطه ی دهانِ ملخ های هرزه گرد : نگو استاد جان که خسته ایم. این ملخ ها نه تنها هرزه گرد هستند که هرزه پرست هم هستند این ها می آیند می چرند بعد یکجای دیگر پس می دهند. شماطه ی دهانِ ملخ ...، مثل این شماطه، مثل این آونگ ما را پس می دهند.
باور نکرده اند بیابان واژه ام : از بس چریده اند ما شده ایم بیابان واژه. هارمونی تصاویر را داریم. بیابان و ملخ
غیر از شعار مرگ به دیوار تن نبود : این بیت را هم به خاطر استاد علامیان عزیز(اعتراض بیدار) اشاره می کنم. شعارِ مرگ و دیوارِ تن، لف و نشر مشخص است. شعار را روی دیوار می نویسند و مرگ هم بر تن حادث می شود. شعار مرگ روی دیوار تن هم تصویری هنرمندانه است.
اعدام انقلابی طغیان واژه ام: همین انتظار را هم داشتیم. بعد شعار نویسی روی دیوار، اعدام انقلابی و طغیانِ واژه!
اگر چه صحبت بسیار است. این نقد را همینجا به پایان می بریم.
با کمال تشکر و قدردانی