درود بر شما خواهر ادیب و گرامی سرکارخانم عباسی
اولا باید عنوان کنم حقا و انصافا شعرتان زیبا بود منهای ایرادات و اشکالاتی که در نقد به صورت منصفانه عرض شد چیزی که مرا دوباره برآن واداشت که وقت شریف را بگیرم هم نامی از من برده شد و هم اینکه مطلبی فرمودید که خواستم خدای نکرده در نظر دیگر دوستان سپید را این اشتباه حک نشود
🔷 در خصوص کلمه ی قبات که ذکر شد و در نقد هم اشاره به دوگانگی زبان آن شد و قطعا و حتما ایراد بوده و به ساختار و نحو و زیبایی شعر آسیب زده است فرمودید که در آثار دیگر اساتید سپید سرا هم این مطلب بوده است
🚩 اولا مگر اشتباه دیگران دلیل بر استمرار اشتباه ماست؟
🚩 ثانیا اساتیدی که فرمودید هم، انسان هستند و خطا میکنند و نمیتوان نوشته های آنان را اشل قرار داد
در شعر و شاعری اشل برای تشخیص سره از نا سره
قوانین و مقرراتی است که به عنوان دستور زبان
پذیرفته شده در ضمن تا کسی به مرحله ی اجتهاد در شعر و شاعری نرسد نمیتواند به بهانه ی نوآوری قوانین را زیر پا گذارد
مانند نیمای بزرگ که برای تغییر خود سی سال زحمت کشید و خودش علامه ی دهر بود
🚩 ثالثا در اشعار بزرگانی مانند حضرات سعدی و حفظ و غیره و ذالک ایرادهای ساختاری فراوانی به چشم میخورد آیا ما به حکم اینکه ایشان سعدی و حافظ بودند همان اشتباه را تکرار کنیم؟
در دیباچه ی گلستان سعدی که چند صفحه بیشتر نیست بیش از بیست حشو وجود دارد
🚩 رابعا فرمودید که هر یک از ادبا با مطالعه و درک شعری خودشان به نتیجه برسند
شعر شما، شعر پسامدرن معنا گریز نبود که هرکس با دیدگاه خود به نتیجه برسد و نتیجه بشود مرگ مولف
اینکه ما توان نوشتن مکنونات قلبی و ذهنی خود را بر روی کاغذ نداشته باشیم و بخواهیم آن را توجیه کنیم و بگوییم هرکس به اندازه ی توان خود از شعر من برداشت کند حرف درستی نیست
شاعر باید جوری قلم بزند که مخاطب چه عام چه خاص شعرش را درک کند و زبان شعر نباید الکن باشد
وگرنه شعریت شعر لنگ خواهد زد
🚩 منتقد منتظر ویرایش شعر از سوی شاعر نیست چرا که شعر قلمرو شاعر است و اختیار با خود شاعر
اما رسالت منتقد بیرون کشیدن سره از ناسره است
تا شاعر شعر وقتی درخواست نقد دارد به اشتباهات خود پی ببرد و شاید هم از نقد دلگیر شود که در هر صورت برای منتقد فرقی ندارد.
ان شاء الله شاهد آثار پربارتری از شما باشم که قطعا
قلمتان زرنگار است
بمانید به مهر و بسرایید
شعری پیش رو داریم از سرکار خانم آرزو عباسی که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت.
شعری زیبا با عنوان برنده در قالبی شبیه سپید.
در ابتدا باید عرض کنم اگر شعری را با زبان غیر محاوره مینویسم نباید در آن کلمات محاوره ای نقش ببندد
چرا که زبان شعر آسیب میبیند.
🚩اگر به تریج قبات برنمیخورد🚩
کلمه ی( قبات) که مخفف قبایت هست با توجه به نحو و نگارش سایر سطور وصله ی ناجوری در این شعر است که به چشم می آید و زننده است.
میدانیم که حس زیبایی در شعر بر همه چیز مقدم است و دوگانگی زبان
این حس را کم رنگ میکند.
و قطعا پلی فونی (چند صدایی) در هنگام خوانش مخاطب را اذیت خواهد کرد.
این گونه هنجارشکنی ها شاید در ادبیات ما رخنه کرده اما بسامد های آوایی شعر ما را مختل نموده اند و گاهی سکته های قبیح در شعر ایجاد میکند.
🚩قفلی عجیبی زدهای روی هنر نبودن
تا آنجا که برنگشتنات
نشت کرده بر دیوار تنهایی خانه 🚩
تصویری زیبا و شاعرانه بر عکس سطور قبل که شعریتی نداشت پر است از شعر بودن ترکیب مشاهدات عینی با المان های انتزاعی هنر شاعر است در این بند که به زیبایی تصویر کرده است.
شعر سرکار خانم عباسی را میتوانم در زمره ی اشعار گفتار محور دسته بندی کنم.
مجموعه عناصر تشکیل دهنده ی این شعر در ارتباطی ارگانیک بیانگر
تجربه هایی هستند که شاعر سعی دارد آن را به تصویر بکشد.
اشعاری که به سبب حفظ شکل ذهنی در محور عمودی، تمامی اجزا در ارتباط با یکدیگر همخوانی داشته، در هم تنیده میشوند. این پیوندها ساختار درونی شعر را منسجم میکنند و نهایتا کلیت آن را میسازند.
بیان روایی از اصلیترین شگردها برای ایجاد وحدت ساختاری در انواع شعر نو؛ از جمله شعر گفتار است. در حقیقت لحن گفتاری به کار گرفته شده در این اشعار بخوبی ساختار روایی را میپذیرد و بدین وسیله به انسجام هر چه بیشتر شعر کمک شایانی میکند.
🚩قابها دارند با دهنلقیشان
سر تا پا
ریسه
ریسه
خاطرههایم را میفروشند...🚩
از نقاط قوت این بند میتوانم به موجز بودن و لایه مند بودن این بند اشاره کنم. ذکر قاب به تنهایی و عنوان افشای خاطرات و فید بک به سطور قبلی و نشانه هایی مانند دیوار بدون ذکر نام قاب عکس همه و همه از هنر شاعر نشأت گرفته تا با کوتاه ترین بیان منظور و مفهوم خود را برساند
صنایع ادبی مانند مراعات النظیر و جان بخشی درست استفاده شده و زیبایی بند را افزوده است.
نکته ای که در این بند باید به آن پرداخت وجود کلمه ی (ریسه) است.
با عنایت به سطر اول و لحن و گفتار سراینده مبنی بر استهزا شاید مکنون قلبی شاعر از ریسه همان خنده های معنی دار باشد (ریسه رفتن) چون اگر مفهوم ظاهری ریسه که به عنوان رشته آمده را در نظر بگیریم معنی بند الکن است اما شاعر با حذف فعل رفتن به قرینه ی معنوی مضمون را دوپهلو کرده و این از ظرافت شعر کاسته است.
🔷 عبارت (سرتاپا) زائد و حشو است
و تاثیری در ساختار متن و مفهوم آن ندارد و با حذف آن هیچ اتفاقی در شعر رخ نمیدهد.
🔷 وجود سه نقطه در آخر بند اگر برای استمرار باشد که با فعل استمراری معنی محقق شده است و نیازی به آن نبود اما اگر معنی دیگری دارد و میخواهد مخاطب را به هزارتوی پیچیده ای وارد کند موفق عمل نکرده است.
🚩هول نشو!
اینهمه جیغ طبیعیست
از اینجا به بعد هم
بستگی به نوع علاقهات دارد
که با وجدان آسوده فراموشام کنی🚩
🚩یا پشت همین پنجره
دستهایت را قلاب کنی
برای ماهی سیاهی که
با تکان کوچولوی پرده، دماش را میبازد!🚩
عمدا این بند را به دوبخش تقسیم کردم تا در هر بخش نکاتی را عنوان کنم.
✍️ بخش اول
بخش اول نثری است زیر هم نوشتهشده فاقد هرگونه المان شعری
کلامی است عادی که هیچ صور خیالی در آن راه ندارد و به کار بردن کلمه ی جیغ و آن هم این که طبیعی است برای مخاطب نا آشنا است، جیغ چه کسی، جیغ برای چه و برای که،
آن هم طبیعی، این ها سوالاتی است که ذهن مخاطب را درگیر و پای شعررا لنگ میکند.
✍️ بعد از اینکه شاعر کسی که دارد با او دیالوگ برقرار میکند را در قدر مطلق و دوراهی انتخاب قرار میدهد
عنوان میدارد یا فراموش کن و یا دستت را قلاب کن برای ماهی سیاه…..
آیا شاعر خودش را ماهی سیاه تلقی میکند، که در متن شعر اشاره ای نشده، پس این کاراکتر ماهی چگونه فورا و در دَم بدون سابقه ی ذهنی مخاطب وارد جریان روایی شعر شده است.
البته تصویر قلاب و پرده و باختن دُم همه زیباست اما خط و ربطی با شعر ندارد و کلاژ وار در روایت شعر چسبیده است.
شاید هم اشاره به داستان ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی دارد
(ماهی سیاه کوچولو یکی از داستانهای کودکان، نوشته صمد بهرنگی
نویسنده ی تبریزی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را با تجربههای متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز میکند.)
که با وجود این احتمال باز برای جریان سیال روایی داستان مبهم است و دیالوگ های شعر چیز دیگری را روایت میکند.
🚩فیل که هوا نمیکنی
بیدرنگ تصمیمات را اعلام کن
اما حواسات باشد
کرم این تابلو، بدجور در سرم میلولد! 🚩
✍️ارسال تمثیل در شعر آن هم اشعاری که فاقد وزن و ردیف و قافیه هستند و به عنوان شعر سپید میشناسیم باید در لفافه و پنهانی آورده شود و مخاطب خودش پی به این مثل برده و راز آن را کشف کند وگرنه جذابیتی برای مخاطب نخواهد داشت.
جز سطر آخر این بند باز نثری زیر هم نوشته شده میبینیم که فاقد شعریت است اما سطر آخر
✍️ در سطر آخر این بند شاعر از کرمی که در تابلو وجود دارد حکایت میکند اولا کدام کرم؟ باز کاراکتر کرم از کجا وارد جریان روایی شد؟ ثانیا
برای تابلویی که در سطور گذشته ترسیم شده وجود کرم یعنی چه؟ آیا اشاره به کرم ریختن در گفتمان محاوره ای دارد؟ که اگر این گونه است شاعر در این جا دو مقوله ی عینی را با پُل لولیدن بهم وصل کرده که تناقض ایجاد میکند و نادرست است. چرا که کرم نمیتواند همزمان هم در تابلو باشد هم در سر
شاعر باید برای تصویر خودش دوشاخصه ی عینی و انتزاعی را بهم پیوند بزند و به جای کلمه ی سر از کلمه ی ذهن استفاده کند
این ریزه کاریهای شاعرانه مهم است و مخاطب را برای درک بیشتر شعر یاری میکند.
در هر سرودن باید شاعر، شاعرانگی را مقدم بر هرچیز بداند و در مسیر این راه پر از فراز و نشیب گام بردارد
آنگاه میشود گفت که شعر ما به بلوغ رسیده است.
🚩 قبل از جور شدن بهانههات
برای این همه اضطراب
دستام را به نشانهی برنده بالا میبرم
و مدرنترین مزایدهی قرن
به نام خودم ثبت میشود!🚩
✍️ همین که اسم مزایده آورده شده
تصویر شکل گرفته و قوانین مزایده در ذهن مخاطب جفت و جور شده است
پس نیازی نیست عبارت ( به نشانه ی برنده) در این سطر قید شود
و این عبارت حشو است چرا که شاعر در انتها از ثبت شدن مزایده به نام خود سخن گفته و برنده شدنش را عنوان کرده است.
✍️ مزایده ی مدرن چیست؟
چرا برای مزایده صفت مدرن آورده شده است
مگر مزایده ی غیر مدرن هم وجود دارد؟ آیا منظور شاعر مزایده در محیط مدرن و شاید مجازی است
نمیدانم اما ارتباطی ندیدم بین این صفت و موصوف.
در شعر حتما باید اصل لزوم حُسن همجواری کلمات را در نظر بگیریم
ببینیم کدام کلمه کدام کلمه را وصف میکند و کدام تصویر را به مخاطب میدهد.
سپاس از سرکار خانم آرزو عباسی برای به اشتراک گذاری این شعر
امید که مطالب عرض شده برای شاعر و دوستان مفید واقع گردد
یا علی مدد
سید هادی محمدی