يکشنبه ۲ دی
سرمای تیز... شعری از ساسان مردوخی
از دفتر عصر واژگان.. نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ ۰۹:۰۵ شماره ثبت ۱۱۴۷۱۰
بازدید : ۲۲۱ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب ساسان مردوخی
|
عجب سرمایی شده، این فصل..
سرمای تیز و بُرنده
بدن آدم را به لرزه وا میدارد!!
انگاری کپسولی آرام بخش است
صدای رود خانه کنارم را میگویم!
صدای جیرجیرک ها هم..آدمی را
نه از سرما بلکه از جهان هم فارغ میکنند
هر چند که میگذرد...
سرمای لعنتی بیشتر خود را نزدیک و نزدیک تر میکند
ماه هم گویی با زمین قهر کرده و
امشب پدیدار نیست...!!!
به هرحال ...
من که تو این سرما، از بدنم عرق می چکد!
در آغوش بخاری، در خانهای بالا شهر، کنار ویولن
به هر حال...
رویا که ما را تنها نمیگذارد؟
میگذارد؟؟
شب عجیبی است امشب
پاردوکسی آن را محکم گرفته است
گویی جهان برای من در گردش است!!
اما کدام جهان؟
همان جهانی که در بین این همه واژه...
سرما را به بدنم هدیه میدهد!!!
|
|
نقدها و نظرات
|
عرض ادب شهزاده خانوم ممنون بابت دیدگاه تون | |
|
استاد چشمه عزیز سپاسگزارم بابت توجه بینظیرتون کمتر افرادی این دیدگاه رومیبینن🙏🌹 | |
|
استاد مریخ خوشحالم از حضور تون در صفحه بنده🌹🌹 | |
|
۱ درود جناب خوشرو🌹 در واقع به شیوه نامهای در شبی غمگین آن را نوشتم اما فعلا تنها کسی که به درون آن پی برد و راز متن را فهمید جناب استکی(چشمه) بود خیلی ممنون...🌹 روزتون خوش | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پارادوکسی آن را محکم بغل گرفته است..