سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403
  • شهادت استاد مرتضي مطهري، 1358 هـ ش - روز معلم
23 شوال 1445
    Wednesday 1 May 2024
    • روز جهاني كار و كارگر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت

    قربانیان معبد غم

    شعری از

    ابوالفضل احمدی

    از دفتر نـــســـــــــیم گندمــــزار شــــرقی نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۱۴ شماره ثبت ۱۱۳۳۹۱
      بازدید : ۲۲۶   |    نظرات : ۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    (قربانیان معبد غم)
    سپید

    پیاله‌ای چینی
    میز جلوی مبل
    مراسمی قربانی طلبند
    فندق های بیقرار
    بزرگِ آنها
    ترک لباسش را باز نمود
    به لابه همی گفت:

    -مرا بشکن! بسوزان!
    به زیبایی سوگند
    از زنی که چادر به دندان گرفته ،
    فضول است و چشم هیزواره اش پیدا
    حسود ترم!
    چه میبینم؟!
    همرنگْ چشم قهوه‌ای
    اندر میانش ، انقباضی شبهای روستا را
    مشت کرده!
    ای در چشم خدا عزیز تر!
    بسوزانم که کم بودن نتوانم

    [به صف! عریان جاودانگانِ دل من
    قلمرو سیاهچاله‌ی تابان دل من
    همزاد یادِ باد در افرونی
    شعله‌ای مخفی در آتشدان دل من!]

    در کابینت این چه صدایی است؟
    درِ کابینت پارچه‌ای به حلق او میکرد
    بم و بم تر ، لرزان ،
    جیغ و سکوت شطرنجی 
    حنجره‌ی خسته ، در دست گریه
    گریه‌ی قاتل! با خفه‌کن
    در را گشودم!

    -کسی دهانم را نبسته ، ولی از درون چرا!
    اسلحه‌ای مرا نکشته ، ولی دل خون چرا
    از دل بادام مپرس
    حیایم ، تنم تیر باران ، نفس کش دل سوزان
    باز دانه دانه نفسم را بسته
    چشمان بادامی ، مژْگان پیوسته!
    مرا هم در روشنای مقدس
    کنار فندق بسوزان
    پیوند شعله‌ی جان و تن
    بسوزانم که دیدن نتوانم!

    [به صف! عریان جاودانگان دل من
    قلمرو سیاهچاله‌ی تابان دل من
    همزاد یادِ باد در افرونی
    شعله‌ای مخفی در آتشدان دل من!]

    -صبر کن!

    چهل پیاده نظام!
    خزیده در مکعب مستطیل بی سر و ته
    سقف بلا یافته‌اند
    کبریت فرمود:
    -من سر را ، مقدم تر آتشین ساخته‌ام!
    اول من!
    آیا
    کدئین لبش در خلافی آرامبخش
    فسفر قرمز ، امحای شیشه‌ 
    در دوردستْ آذرخش
    بگو آیا
    لبان زرشکی او
    برای این هم‌آتشی
    برای پیشمرگی
    زیبا نیست؟

    [به صف! عریان جاودانگان دل من
    قلمرو سیاهچاله‌ی تابان دل من
    همزاد یادِ باد در افرونی
    شعله‌ای مخفی در آتشدان دل من!]

    آتشگاه سرِ تعظیم کبریت را
    در خزانه فندق و بادام نهاد
    آئین قربانی شروع گشت
    دودی بر آسمان هفتم سینی می‌گشت
    آن مسافران حصار شکسته
    روسیاه عوامند و اختر صفت ،
    بر قلم ، طرحی غلیظ
    در دیده‌ی دلربا ، قراری ارجمند!

    دوات ، آیینه‌ سرمه‌دان شد
    مَهِستان با او و ، چشمانش در اختیار
    بی‌اختیار ، رهروان معبد غم
    روان در چشم او رودی سوزان
    و من آتشین تر ، دم به دم

    بر خط سیاه حماسه‌ دارند
    سرمه چشمانش
    چشمانش
    مژگانش

    [به صف! عریان جاودانگان دل من
    قلمرو سیاهچاله‌ی تابان دل من
    همزاد یادِ باد در افرونی
    شعله‌ای مخفی در آتشدان دل من!]
     
    «ابوالفضل احمدی»
    اواخر بهار 1401 خورشیدی
    ۹
    اشتراک گذاری این شعر

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0