کجا می برد دل؟
خبر میرسد از رمیده سر کاروان
شـده بر هـمه جـمع راهزن روان
رسیده به من دزدی، یاران! کمک!
کشیده به جان، شمشیر ابروان
بگویید که سیمین گریبان او، کجا میبرد دل؟
ره پر پیچم به زلفش کمینگاه بُود
چـه داریـم بـساط را مگر آه بود
نه او جز دلـم راضی بر هیـچ نیست
بدان شیوهی بردن دل که بیگاه بود
میرود در پی این گریبان او، کجا میبرد دل؟
زده بـرق بـر چـشـم من آفـتـاب
در آن کور سویی دلی پر شتاب
عطش برداشته کجاست عشق؟ بگو
کـدام آب اسـت و کـدامـیـن سـراب؟
رهیده ز خود، بین گریبان او، کجا میبرد دل؟
کمک! میخواهم تو را ای صنم
کـه صـاحـب دلِ آن دلِ تــو مـنــم
دلی که تو داری ز من برده ای
بگفت بس! که اینجا حکم میکنم
مرا شد همه دین گریبان او، کجا میبرد دل؟
غرور آهنگ روی اسبی کبود
شه دزد دل جز دو چشمش نبود
مگر دیده ای کشوری با دو شاه؟
تن وی وطن سلسله مو چو رود
نصیبم آمین! گریبان او، کجا میبرد دل؟
ابوالفضل احمدی / آذر 1403 تهران
ترانه گروهی (کجا می برد دل؟)
سروده در بازه های مختلف تکمیل شده.
دلنوشته ای زیباست