سلاااااااااااااام آقای کریمی گرامی
ممنوووووووونم از لطفتون
انگار رفیقمو توی کوهستان گم کردم دارم صداش میرنم😅
این شعر مال ایام جوانیمون بود که فکر میکردیم عشق، آش دهن سوزیه😅
ولی الان عشق برامون یه طنزه:
شاید او خوشبخت است من چرا این همه غمگین باشم؟
من چرا سعی کنم این همه تا شوهر ِ شیرین باشم؟
رفته از پیشم و با خسرو نشسته ند غزل می بافند
بهتر آن است که من هم بروم عاشق ِ نسرین باشم
تا به کی ناله و زاری بکنم، تیشه به بختم بزنم؟
من چرا سوژه ی اشعار نظامی شوم و این باشم؟
خوبی و شهرت شیرین فتوشاپ است همه می دانند
بهتر آن است که چون آینه ها واقعیت بین باشم
می روم گوشه ی دنجی، من و نسرین و خدا، عیش و طَرَب
شاید اینگونه گشاینده ی آن عقده ی دیرین باشم!
گاهگاهی کت و شلوار بپوشم بروم کافی شاپ
پیش روی گُل ِ نسرین بنشینم، سر و سنگین باشم
سالی یک بار، نه سالی دو سه باری بروم سمت شمال
راستی! باید از این لحظه پیِ روغن و بنزین باشم...
(فرهاد و نسرین_ م. فریاد)
شاد باشید
غزل زیباییست👏🌺🌺
پلی به گذشته