سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        آیا خدایی هست؟

        شعری از

        سید محمد اقبالیان

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۱ ۱۵:۲۶ شماره ثبت ۱۱۱۷۰۷
          بازدید : ۷۲۰   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید محمد اقبالیان

        در این تنهایی تاریک وطاقت سوز
        که تنهایم به سان آن که انسانش خدا خواند
        در این روزان بی روزن
        که در سینه به جای دل
        دچار حفره ای تاریک وخاموشم
        که می خواند غم پنهان درون هر نگاهم را؟
        در این صحرای بی پایان
        به شب های بلند وسرد و خوف انگیز
        که می گیرد سراغ پرسه های بی پناهم را؟
        که می داند چه سنگین است این اندوه؟
        چه وزنی دارد این بغضی که راه آمدوشد بر نفس بسته است؟
        که می داند که روزوشب
        چه زهری می دود برجای خون در جوی رگهایم؟
        در این اهریمنی شب
        هیچکس آیا صدایم میزند از سمت آفاق سحرگاهی؟
        در این ویرانه آباد ستم بنیاد
        ندارم انتظار امن آغوشی
        بگو آیا نگاه آشنایی هست؟
        بگو درازدحام خنده های سرد هرجایی
        تبسمهای روح انگیز یار باوفایی هست؟
        من از عمق سکوت و ظلمت و سرما به راه افتاده ام ، آیا
        رهایی را ،
                  سحر را ،
                         صبح صادق را ،
        قلندر همرهی ،راه آشنایی هست؟
        به شام شوم این صحرا
        که پوشیده زمین شولایی از برف زمستانی
        خدارا ،
              یادگار رهنوردانی که سوی امن آبادی سفرکردند
        نشان از ردپایی هست؟
        دراین یلداترین یلدای تاریخ فلات من
        هنوز آیا هوای صحبت یاران جانی را صغایی هست؟
        سخن کوته
        نمی بینم اگر دستی زیاری در بشر
        آیا خدایی هست ؟
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۱۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۱۷
        سلام
        شاعر وادیب بزرگوار
        زیبا شعری بود
        هزاران
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        حمید رفیعی راد (کوروش)
        شنبه ۲۵ تير ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
        درود برشما خندانک
        شعر قشنگی بود خندانک خندانک خندانک
        سید محمد اقبالیان
        سید محمد اقبالیان
        سه شنبه ۲۸ تير ۱۴۰۱ ۰۳:۳۵
        متشکرم زنده باشید
        ارسال پاسخ
         فاطمه شایگان(هیراب)
        دوشنبه ۲۷ تير ۱۴۰۱ ۱۰:۴۶
        سلام ودرود بزرگوار

        احسنت زیبا وخواندنی وشنیدنی خندانک
        سید محمد اقبالیان
        سید محمد اقبالیان
        سه شنبه ۲۸ تير ۱۴۰۱ ۱۲:۴۸

        درود بر مهربانوی شاعر .بسیار شاکرم که شما را در شعرناب می بینم وازاین دریچه نیز اشعار زیبا وپرازاحساستان را به شعردوستان منت نهاده وتقدیم میکنید .زنده وپیروز باشید

        حذف
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7