چهارشنبه ۵ دی
لب هایِ لیلای ِتو شعری از مهدي حسنلو
از دفتر .... ؟ نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۱۴ شماره ثبت ۱۰۸۸۶۷
بازدید : ۱۶۳۷ | نظرات : ۱۲۴
|
آخرین اشعار ناب مهدي حسنلو
|
...و دلتنگی
شعری زیبا نیست! بهار تعارف کند
به گلها که مست می کند هر آن چه مرا، من می کند!
و دستهایی که فقط عمق تنهایی ام را متر می کند!
افتاده ام
از چشم خدا، از صحنه یِ تاریکِ روزگار، افتاده ام
در این چار دیواری که دوره ام کرده! دایره ها زده ام
هزاران بار با عقربه هایِ سر گیچه هام
هیچ خدایی نیست سرم را جدا کند! از تنِ سر گردانی ام
تا مهتاب رفته ام که این قلوه سنگ مرا دوست بدارد!
از هر چه ستاره ست بیزارم
به ابتدای هر کدام که رفته ام جز روسیاهیِ سیاه چاله پیدا نبود
و زمین که من است اکنون میانِ کوچه ها
بادکنکی تنهاست
دستهایت باز نمی کند نخ ام را
که به یک گوشه از کهکشانِ چشمِ تو آرام بگیرم!
و لحظه ای برای خودم بمیرم!
در طول خانه ها که میگذرند از رودخانه ها
به هر قطره، موج ها دیده ام
با هر موج، هبوط ها کرده ام
و زنی زیبا یخ شده در لبخند کودکی ام
گریه هایِ آواره آوار در همین سطرها... :
_ آدمی هیچ دیواری خراب نمی کند
مگر برای آباد شدن در حصار بزرگتری!
از عمق شب می ترسی و زود می خوابی ام
رویایِ من! آهسته به در بزن بیدار نشود تنهایی ام
اگر مرا می بری سرخی از گلها نبر!
_اکنون بهارِ تو از خون من می خورد... سرخیِ گلها را نبر
درد دیرتر از من قد می کشد پیری را
:کاش می شد زودتر بمیری تا من بجایِ تو جان بگیرم!
و سکوتِ خسته از این همه گفتن را! آرام نگیرم
در کجایِ کدام دریا بگو آبی مانده اگر در هنوزِ لبها بگو
من اکنون برهنه از خاکم اگر چه خاکم!
شکل بده بمن لب بده بمن و صدایی
که باران سر دهد
به دو پرنده یِ عطشان در کوچه باغِ سینه هایت...
به جستجوی چه آمده اند؟
که نا امید بر گوشه ی شب در خونِ خورشید
به سوگِ باران نشسته اند
نزدیک می شوی آنقدر دوری می کنم از تو تنهایی ام
که با هر نوشتن از من
اندوهی بر شانه هایِ تو انبوه می شود...
لایِ موهایِ سیاهت که آشیانه یِ بادهاست
خودم را پیدا کرده ام، گم ام نکن
ایستادن در تو مرا کبود می کند
هر آن چه من است را، رویِ لبهایِ لیلایِ تو خلاصه می کند!
میانِ این همه جمله کو کلمه ای؟ کلمه ای کو؟
که بچرد تنهایی ام را باز بچرد تنهایی ام را
جرعه ای خونم پنهان ... دهانی کو؟ کو دهانی؟
بمکد خون مرا از رگِ این همه زهر باز بمکد خون مرا
آیا رویایِِ آزادگی اند؟
دو مرغ عشق که بر شانه ات پریده اند
آیا برای رهایی از قفس، به سیاه شب تن داده اند؟!
آیا...؟ آیا...؟
بیهوده با کلمات مشت بهم می زنید.!
پایانی ندارد
زن، تنهایی، عشق و شعر و
در این چار دیواری ندارد پایانی و
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام ٱقا هادی شاعر دوست داشتنی من زیبا نگاه مهربان حضور مهربان شماست که قوت قلبی عالی قلب بزرگ تو دوست عزیز الهی همیشه باشی و بسرایی | |
|
سلام مهرداد بزرگوار ممنونم از حضورتان در پناه حق | |
|
سلام استاد عزیز بانو عجم ممنونم از حضورتان و لطفی که همیشه به حقیر دارید | |
|
سلام.اقای حسنلو مرگر شاعران محکوم به غم وغم خوردنیم پرگار نقطه وجود باب علی الله بهرسوی خودرا بخدا بسپریم که نیت کرده رسیدم به او که در وجود هرموجودیه بی نبوداوهیچیم دست گل شما دردنکند
| |
|
سلام جناب رامیار خیلی خوش آمدید. ممنون از حضورتان در پناه حق الهی همیشه باشی بتابی بزرگ وار. | |
|
سلام استاد استکی الهی همیشه در سلامتی و شادکامی ممنونم از حضورتان | |
|
سلام جناب خوشرو محمد رضای عزیز. خیلی خوش آمدید ممنونم از حضورتان . تقدیم به شما | |
|
سلام بانو بافقی وقتتون بخیر ممنونم از حضورتان | |
|
سلام
ممنون بانو بافقی
من هم متقابلن این روز بزرگ خدمت شما و همه
فارسی زبانان تبریک میگویم | |
|
سلام جناب آزاد بخت امین عزیز بی نهایت سپاس گزارم ممنون از وقتت زدی و نوشتی، بی منت و مثل همیشه من شرمنده این نگاه مهربان تو شدم صادقانه این پنجره سبز که به این شعر باز کردی قبلش چیزی جز یه چار دیواری بی دلیل و دلگیر نبود حتی خودم هم مردد بودم به اینکه باشه یا نه این حضور گرم تو دلیلی شد که باشه در این صفحه بخاطرش ازت ممنونم امین عزیز | |
|
سلام سیاوش عزیز خیلی خوش آمدید. به دو پرنده عطشان در کوچه باغ... چرا نمیشه اما من سینه دشت... نکته بعدی آره (ه) تلفظ نمیشه میشد آنچه که شما فرمودید آورد. فرصت شد در وایش شاید... بله درد هم همین برای رها شدن عریان شدن از قفس تن به سیاهی شب دادن، سیاه پوش شدند ممنونم از حضورتان همیشه دوست داشتم به موضوع شعر ورود کنی که حلا شماهم دلایل خودت داری برا من قابل احترام در پناه. حق | |
|
بانو رضایی خیلی خوش آمدید ممنون از لطفتان، من هم در کنار شما دوستان یاد میگیرم، آره من هم نتونستم به انتها برسم به نوعی البته از نظر خودم شعر با و تموم میشه به عبارتی وصل میشه به (و) ابتدای شعر بازم هم سپاس. از حضورتان | |
|
سلام امیر حسین عزیز خیلی ممنونم از حضورت از قفس درد تر پناه بردن به شب برای پنهان شدن از دست قفس!!! به امید نابودی قفس که ناچار نشیم لای بوته های شب گل کنیم! الهی باشی وبتابی | |
|
سلام. جناب شفیعی شاهرخ عزیز بی نهایت سپاس گذارم هر چه بگم از اندیشه و شعر خوبت باز حق مطلب ادا نمیکنه حضورت در این صفحه برا این شعر افتخار بزرگی الهی همیشه در آرامش و سلامتی و شعر که شعرات فانوسی به این راه تاریکذ | |
|
سلام جناب ٱزاد بخت مسعود عزیز م آره سبک و نحوه خوندنش به نوعی میشه گفت با ریتم خاصی حسش دوبرابر می کنه از نظر خودم که اینطوری خیلی خوشحالم شما به نکته اشاره کردی متاسفانه امکان دکلمه را ندارم اگه میشد که حرف نداشت این روزا حوصله اش ندارم... در مورد اجرای کار آره سعیم کردم فضای کلی درست بیاد اینکه چقدر تونستم؟ بی نهایت مسعود جان ازت سپاس گزارم بردار ممنون که هستی | |
|
سلام جناب ابراهیمی آقا محسن عزیز خیلی خوش آمدید شما لطف دارید در سلامت و آرامش برادر عزیزم | |
|
سلام جناب احمدی شما لطف دارید من هم در کنار شما در حال یادگیریم در پناه حق | |
|
سلام بانو ممنونم از حضورتان زیبایی در نگاه واندیشه مهربان شما جاریست در پناه حق | |
|
سلام بانو رستگاری خیلی خوش آمدید و ممنونم از حضورتان و لطفی که به شعر داشتین آره اتفاقا با دکلمه و خوانش چندین باره ویرایشش کردم ممنون در پناه حق بمانید و بسرایید | |
|
سلام خانم قشقایی خواهر گلم خیلی خوش آمدید ذ چقدر نگاهتون خوب و دقیق وتازه بود کاش بیشتر توضیح میدادید برام خیلی جالب بود | |
|
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست سلام ازبنده برادر مهربان شاید هم عجیب البته آدمی به دنبال خود است همیشه ، به دنبال ذاات و ریشه ،ازآنجا که این دنیا ،دنیای دوئیت هاست شاید درک این موضوع کمی آرام نمایدانسان را ،ما حتی در تصورات خود نیز هر پدیده ،هرشخص ،هر....شکل می دهیم و تعریفی می کنیم ،درحالیکه روح جاری هستی یکی هست ،نام ها عناوین تحصیلات همه عاریه است و هستند در جهت شناخت ،البته ازدنیای درون شکل می گیرد ،به دلیل عدم وحدت در دو نیمکره چپ و راست و زن و مرد بدن البته در تمام هستی هست مثل شب و روز اما هرکدام مکمل دیگری ،تا برسدبه درون ،تمام ایندلتنگی ها و جستجو ها برای خود است یکی شدن و دوست بودن با خود آن گمشده ، وحدت این دو درکی زیبا از عشق می دهد اینکه دیگر عاشق همه هستیم ، عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازاوست | |
|
کیست این پنهان مرادر جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خود نمایی میکند
ادعای آشنایی میکند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید کاین منم!
متصلتر با همه دوری به من
ازنگه با چشم و از لب با سخن
سامانی | |
|
سلام مجدد خواهر عزیزم بانو قشقایی عزیز دم افطار خواستم تشکر بکنم بخاطر مطلب زیبایی که فرستادید و به صفحه ام وزن و جلای دادید ... در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموش او در فغان و در غوغاست... بی نهایت ازت ممنونم که همیشه در کنار هر شعری که منتشر کردم بودی برام بی نهایت ارزشمند امیدوارم روزی بتوانم این همه خوبی را حداقل گوشه ای از آن را جبران کنم ممنون | |
|
سلام و سلامت باشید مهربان برادر نگیدلطفا کاری نکردم واقعا ،شکرانه ی بودن انسان های شریفی مانند شما رو انجام دادم فقط ،انسان های مهربانی که دنیا رو زیباتر می کنند با وجودشان با حضورشان ،من که میبینم کفران نعمت است اگر نگویم ،خوبی رو بایدفریادزد،الهی هرلحظتون لبریز از برکت باشه وشادی مهمان همیشگی ذهن و روح و جسمت آن ،آمین | |
|
سلام درست بالعکس و برعکس عرض شما شعر سپید با تمامی مقسوم علیه و شرکایش قوانین مدون دارند، هر شعر سپید اول باید قالب شناسی شود سپس نقد شود، همانظور که شعر منظوم قوالب گوناگونی از مفردات تا مثنوی و غیره و غیره دارد در شعر سپید هم متعدد قالب داریم که هرکدام نقدشان متفاوت و براساس آن قالب باید شکل پذیرد ، حرف بعد هم این است که فردی تا کنون شعر سپید ننوشته از دید حقیر نمیتواند نقد سپید کند چرا که سپید نانویس وقتی دست بر دامن سپید نزده با عناصر سپید بیگانه ست پس نهایت حرفش میتواند چهار تا تعریف و به به باشد نه نقد مفید فایده، آقای اعتراض فعلا در سایت تنها شخصی ست که هم سپیدنویس است هم آوانگارد و انتزاع را خوب میشناسد هم پخته نقد میکند، امین کلاسیک سراست و نقاد سپید نمیتواند باشد اگرچه تنها شاعری ست که قبل این سایت او را میشناسم شاعری ست .شعرفهم با اشعاری پخته اما گاهی از دستش حسابی کفری میشوم که چرا شاعر وطن فارسی خودش را به تعریف از نوشته های بی بنیه سوق میدهد (منظورم شعر شما اصلا و ابدا نیست)
| |
|
سلام امین عزیزم من همه دوستانم در سایت عزیز ناب می دانیم نوع نقد و نگاه شما به شعر و پنجره سبزی که برای شعری باز می کنید به چه شکل است این بی اغراق عرض می کنم بی نظیر می تونستم کلی از ویژگی های اینجور نقد را بشمارم و دلیل بیاورم اما چون به شعرم نقد نوشتید در معذوریم، فقط.. به دانش و آگاهی و احساسی که در این نوع نقد است و زیبایی، خاص بودن، و اجرای کار خیلی مهم.. . امضای شخصی منتقد می خوره پای کار امیدوارم همیشه باشید و با پشت کار بنویسد تا من و همه دوستان از دانش شما بهره مند شویم | |
|
سلام و احترام برادر عزیز امین چیزی که در این مدت دستگیرم شد این بود که حاشیه سازی و برجسته کردن خود ،،،،از صفحه ای به صفحه دیگر انتقال پیدا می کند ،البته هوشمندی تان در ناکام گذاشتن بسیار زیبا بود این پیام را تذکری می دانم نسبت به حاشیه سازان،ما مخاطبان شعور جمع کردن حاشیه را داریم با پوزش فراوان از مهدی عزیز بابت مخدوش نمودن صفحه | |
|
سلام بانو خوش روش خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان و لطفی که به نوشته حقیر داشتید تقدیم شما | |
|
سلام استاد دهنوی. ممنونم از حضورتان و لطفی که که به شعر حقیر داشتید تقدیم شما | |
|
سلام بانو مهتدی ممنونم از حضورتان و لطفی که به شعر حقیر داشتید تقدیم شما | |
|
سلام جناب رضایی خیلی خوش ٱمدید. ممنونم از حضورتان و لطفی که به شعر داشته اید | |
|
سلام جناب عسگری ممنونم از حضورتان و لطفی که به شعر حقیر داشتید. | |
|
سلام استادفتحی ممنونم از حضورتان زیبا نگاه مهربان و اندیشه مهربان شماست درود و دست مریزاد جناب فتحی | |
|
سلام جناب سلیمی. روح الله عزیز خیلی خوش آمدید ممنونم از حضورت و نگاه مهربانت در پناه حق ، بمانی و بسرایی تقدیم شما | |
|
سلام بانو پاییزه شاعر آرزوهای خوب و دوست داشتنی خیلی خوش آمدید و ممنونم از حضورتان تقدیم به شما | |
|
سلام بانو صنم. خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان و لطفی که به شعر حقیر داشتید تقدیم به شما | |
|
سلام جناب آبسالان خیلی خوش آمدید و ممنون از حضورتان . تقدیم به شما | |
|
سلام استاد جان جناب معینی خیلی خوش آمدید و ممنونم از حضورتان. در پناه حق بمانید وبسرایید | |
|
سلام خوش آمدید بانو امیری خیلی خوشحالم مورد توجهتون بوده و ممنون از لطفتان | |
|
سلام بانو حسینی. خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان شما لطف دارید در پناه حق بمانید وبسرایید تقدیم به شما | |
|
سلام. جناب انصاری دزفولی خیلی خوش آمدید ممنونم از حضورتان. و بنده نواریتان. تقدیم به شما | |
|
سلام بانو کاسیانی خیلی خوش آمدید و ممنونم از حضورتان واینکه مورد توجه بوده | |
|
سلام جناب حبیبی آقا حسن دوست عزیز خیلی خوش آمدید برادرم.. تقدیم به شما | |
|
سلام بانو بانو بلکامه خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان در پناه حق بمانند و بسرایید.. تقدیم به شما | |
|
سلام استاد فتحی. خیلی خوش آمدید و ممنون از نگاه گرم مهربانتان تقدیم به شما | |
|
سلام بانو تکتم حسین زاده ممنونم از حضورتان خیلی خوش آمدید در پناه شعر | |
|
سلام برادرم مهربانم ممنونم از حضورتان لفط کردید | |
|
درود ها بانو رحیمی خیلی خوش آمدید و ممنونم از حضورتان و لطفی که به شعر حقیر داشتید اگر زیباست وام دار نگاه مهربان شماست تقدیم شما | |
|
سلام بانوی غزیز شین بانوی مهربانم. ممنونم واقعا خوشحالم کردید تند تند سر بزنید به سایت البته شوخی می کنم همین نظرتون برام خیلی محترم آره یه غمی جاری یعنی همیشه همین برا اکثریتمون همین بعضی مثل من نوشتن آشکارش می کنه بعضی به هزار ترفند نشون نمیدن معمولن همچین کارهایی البته بستگی ب ه موضوع داره بعضی ها هم واقعا توان گفتنش ندارن... جدا از همه اینا مگه میشه مسافر باشی و موقع نوشتن که همون عبور از لحظه ای هست غمی نباشه یادم صحبت عشق بود .... تقدیم دل مهربونت بانوی عزیز | |
|
عرض سلام خیلی خوش آمدید ممنون از حضورتان | |
|
سلام جناب عرفان خیلی خوش آمدید. ممنون از لطفتان در پناه حق | |
|
سلام جناب دهنوی عزیزم خیلی خوش آمدید وخوشحالم تقدیم به شما | |
|
سلام بانو حکیم هاشمی مشخص شعر کامل باهمه زیادی خوندید برام خیلی ارزش مند خوشالم بخشی مود توجه سر کار خانم بوده تقدیم به شما | |
|
سلام بانو حکیم هاشمی مشخص شعر کامل باهمه زیادی خوندید برام خیلی ارزش مند خوشالم بخشی مود توجه سر کار خانم بوده تقدیم به شما ۳ | |
|
سلام بانو فتحی خیلی خوش آمدید. تقدیم به شما | |
|
سلام بانو رحمانی خیلی خوش آمدید و سپاس گذارم از حضور پر مهرت .... و زمین که من است اکنون میانِ کوچه ها بادکنکی تنهاست دستهایت باز نمی کند نخ ام را که به یک گوشه از کهکشانِ چشمِ تو آرام بگیرم! و لحظه ای برای خودم بمیرم!... | |
|
سلام شاهزاده خانم عالی نگاه شما ببود بانوی بزرگ وار ممنونم که تشریف آوردید و خواندید خوشحالم کمی مورد توجه بوده تقدیم به شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و عالی بود
در همه ی ابعاد
قلمتان نویسا
بمانید به مهر و بسرایید