جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر سینا یعقوبی نژاد
آخرین اشعار ناب سینا یعقوبی نژاد
|
آشنا میزند این چهره ی روشن در شب
سخت می شد از دور، که ترا خوب شناخت
به گمانم تو همان اولم از دور مرا میدیدی
که من آن ساده ی بازنده ی یکجانبه ام
شاید آن چشم خرامان دوسه روزی به تو دلشاد شود
که چه هر اسب خرامان به زمان مرکب شد
من در آیینه به جز خود کوره راهی دیدم
که پر از وسوسه ی رفتن بود
راه یک غم زده ی بی توشه
غربت بغض فروخفته ی یک آدم بود
چه کسانی که در این راه صدایم کردند
و در آن لحظه ی پرواز دعایم کردند
من که از قبل سبک تر شده بودم بی تو
به جز این حس غریب مزمن
که مرا شیفته ی موج طبیعت کرده
از همان شیفتگی که نمی دانی چیست
دوست دارم که ببینم آیا تو
سفرت مقصد آخر دارد ؟
تو که این همه از توشه ی با ارزش خود می گفتی
توشه ات ارزش بردن دارد؟
جاییم هست که دلتنگ عبورش باشی؟
مثل یک گوشه ی دیوار که معشوق ترا غرقه ی بوسه کرده؟
ایستگاه اتوبوسی که در آن ، قلب تو یکباره تپیده باشد؟
شده یک بار ترا عشق ،ترا قلب، صدایت بزنند؟
و من این آیینه را می خواهم
چون در آن نقش و نگاری پیداست
که به جز بودن نیست
که همان احساس است
که همان پرواز است...
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس استاد گرامی | |
|
سپاس از لطفتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود
موفق باشید