"نهال عشق"
برگرد ونظاره کن به حالم
از داغ تو روز و شب بنالم
من گنگم وبی تو چون معما
مجهولم و یک جهان سوالم
پرگشته ببین تمام افلاک
از شیون و داد و قیل وقالم
با عشق تو دل جوانه ها زد
آبی برسان برین نهالم
از حال دلم اگر بپرسی
دور ازتو نه حال،خود محالم
ای جان من و به تن توانم
من بی تو چگونه میتوانم؟
گفتند که عشق تو معماست
گیسوی تو حلقه ی بلاهاست
آن موی سیاه موج در موج
چون جوش وخروش موج دریاست
هرکس به تو دل سپرده گفته
دور ازتو دلش همیشه تنهاست
امّید وفا در عشقت آری
رویای محال وکاربیجاست
هرچند که عاشقت سراسر
درمانده وبی نصیب ورسواست
ای جان من و به تن توانم
من بی تو چگونه میتوانم؟
چشمت چو به من نگاهی انداخت
برجذبه ی چشم تو دلم باخت
آن لشکر پلک تو به یک آن
بی وقفه به سوی سینه ام تاخت
آتش زده بردلم نگاهت
دل سوخت و از زبانه بگداخت
آن آتش پرشرار عشقت
از دل به شراره هیزمی ساخت
با اینهمه دل به شوق عشقت
اینگونه سرود وباتو پرداخت
ای جان من و به تن توانم
من بی تو چگونه میتوانم؟
گفتی که به عشق من بکن خو
غیر از رخ ما به کس نکن رو
هردم به فسون چشمهایم
باید که شوی اسیر وجادو
بهتر ز دو چشم و ابروانم
پیدا نشود دوچشم وابرو
این عطر قشنگ گیسوانم
هرگز نرسد ز هیچ شب بو
حقست و به این دلم گواهست
دل با تو یکی شدست و همسو
ای جان من وبه تن توانم
من بی تو چگونه میتوانم؟
درعشق تو دل زخویش دل کند
بیگانه نمود خود به لبخند
در حلقه ی دام گیسوانت
افتاد وخودش کشید در بند
سودای تو را همینکه بشناخت
بستست نگه ز چون و از چند
بیهوده ز عشق دورخواهند
با عشق تو دل چو هست خرسند
ما گوش به حرف غیر بستیم
هرگز نرود به گوش ما پند
ای جان من وبه تن توانم
من بی تو چگونه میتوانم؟
#نسرین_حسینی
11/99
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد