چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ خیال شاعر نسرین حسینی
|
|
31///////_____//////
با واژه اسیر دست مردم شده ام.
امروز فریب دانه گندم شده ام
درسیطره بخل وحسد
|
|
|
|
|
21_
بی وقفه ببند چشم خود بینی را
آتش بزن این بساط غمگینی را
از دل بتکان حرف حرافات امروز
ا
|
|
|
|
|
11---
شیرازی ام و خــوشه ی ناب آوردم
تنبـور و دف و چنـگ و رباب آوردم
یک ثانیه باور نکند خواجه ی
|
|
|
|
|
1 __________________________
صبح است وجهان در تب وتابی دیگر
آزادی واندیشه عذابی دیگر
حالا که
|
|
|
|
|
از جاده بی عبور باید بروم
باشمع بدون نور باید بروم
راهی که مسیر سبز خوشبختی بود
با این دل بی غرو
|
|
|
|
|
1 ___
ای عشق چرا مست وخرابی تو مرا
دلتنگ توام بده جوابی تو مرا
حالا که شدی ساقی شیراز دلم
زحمت
|
|
|
|
|
1 ______
عید درعید شده کهنه شرابی بزنیم
با مستی خود تار ربابی بزنیم
حالا که رسیده نو بهاران شم
|
|
|
|
|
1__روزی که نگاه در نگاهی گم شد
در قافیه ها چشم سیاهی گم شد
دل پای پیاده تا تماشا میرفت
در شط غم
|
|
|
|
|
ای دوست بیا که صبر دل لبریز است
درکشور سینه لشکر جنگیز است
با تو گل عاشقی شکوفا گردد
بیر
|
|
|
|
|
آواره ی آب و خاک میهن شده ایم
سائیده میان سنگ و آهن شده ایم
ای برفِ بلـورین بـزن آهسته که ما
|
|
|