اسمان غم زده
اندوهت را ببار
بر جای پای
وبر زخم ساق های خسته
کولبرانی در راه مانده که :
در سر زمین من
محتاج یک کف نان
خود را به تقدیر سپرده اند
بجرم مظلومیت
وباتهام گرسنه بودن
ببار بر خاکستر بجا مانده
از اتش جهنمی که برایشان رقم زده ایم
که هم چنان برای ارتزاق
وبرای تهیه همان یک لقمه نان
در سرما ودر گرما
در نوسانند ودر تلاش
در کوره راهایی که
نامش را زندگی گذاشته اند
گم گشته اند
سر گردانند وحیران
وچه خوب میدانند
غم ودردشان از چیست
ودر این کشاکش غمگین
چکار باید کرد
اسمان اندوهت را ببار
بر خون دل های
مادران داغدار
چشم بدر دوخته
وبر کودکان منتظر !
ونوعروسان سرزمینم
که جرمشان همسری وعشق به
مردان بی پناه وزحمت کشی است که
غیرت در وجودشان زنده
وبادستانی پینه بسته وتهی
وکوله باری انباشته
وبه سنگینی
غم اندوهی جانکاه
تلمبار شده در جسمشان ،
در عصری متعفن عاری از محبت
وطالعی نحس
که شیاطین برایشان رقم زده اند
بر بخت واقبالشان
در این دوره سیاه پوششان کرده اند
ودر جوانی
ودر حسرت مرگ
آنانی که
این چنین در راه مانده
پریشان
اواره گی پیشه کرده اند
که مظلومیت اتهامشان
وگرسنه بودن حکم شان
اندوهت را ببار بر من
وبر دل غم زده ام
بهرام معینی (داریان ) تیر ماه ۱۴۰۰
درود بر شما