چند وقتی است که شیشه های دلم را هر چه پاک می کنم باز هم بخار می کند، دیگر نمی توانم تو را ببینم! نجاتم می دهی ای مهربانترین مهربانان؟
-------------------------------
خسته ام از این جسم سنگین نالان، از این کوه غمگین نسیان،از این بی تفاوت گذشتن،در اندوه هجران شکستن!
---------------------------------------------
این روزها با سنگ همدردم؛ با این تفاوت که او جایی رها شده و من هنوز ولگردم!
----------------------------------------------
معشوق من کجاست، بگو عشق من کجاست، او را ندیده ام، دل پیرم در فنا است...
----------------------------------------------
من اسیرم، هیچ کس نمی داند، بایداز این جسم دل بکنم و به سوی تو پرواز کنم، راستی چرا هر که به سوی تو پر زد، تسلیت گفتند؟! ای کاش وصل مرا تبریک بگویند ، تا وقتی به جسم رها شده ام نگریستم، هم بر او شاد شوم هم بر خودم!
-----------------------------------------------------
عذاب آتش دوزخ مرا خوشایند تر است تا اینکه در بهشت باشم و دستم به تو نرسد!تو کیستی نمی دانم، ولی آتش عشقت ز هر آتشی سوزنده تر است....
جالب و زیبا بودند