يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ هوایِ دل شاعر سمیِّه صباح ((گُلنار))
|
|
خورشید نگاهت، گُل رخشان دل است
یاقوت برازنده ی دستان دل است
|
|
|
|
|
در کلبه ی خاموش من ای عشق بتاب!
آرامش شب، شعله ی شعری و چراغ
|
|
|
|
|
کوزه گر بشکن سفالی را که از صهبا تهی است!
عشق در محراب قلب و با مِی آمیخته است ...
|
|
|
|
|
عبوری باید
از فصل سرد
تا لمس بهار ...
|
|
|
|
|
ننوشیده شدم مست از مِیِ چشم
از آن شهر بلورین، حلقه ی یشم
زلالم؛ خاطرم در چشمه جاریست
رسید از فص
|
|
|
|
|
نمی دانی که من هم دوستت دارم
تو بارانی و نم نم دوستت دارم
گل اندوه و آه می چینم از عشق
بزن بر ز
|
|
|
|
|
بر ضریحِ دستهایت
ریسه ریسه
ستاره های سربی؛
ترصیع می کنی
ییلاقِ یلدای گیسوانم را.
سمیه صباح
|
|
|
|
|
فرشتۀ سلامت است پرستار
در اوج استقامت است پرستار
قلۀ صبر، امید و مهربانی
پُر از عشق و شهامت است
|
|
|
|
|
پدر در زندگی پشت و پناه است
پدر در سرزمین عشق، شاه است
درونِ شام تار ناامیدی
پدر، نور ستاره، مه
|
|
|
|
|
گَر تو را میلِ وصالِ حضرتِ معشوق هست
آستین بالا بِزَن! این گوی و این میدانِ ما
|
|
|
|
|
تو پادشاهِ منی و منم اسیرِ مُشتتم
بِشَم فدایِ عشقِ تو، خاکِ دَرِ بهشتتم
بِبین چه دلشِکسته ام، از ه
|
|
|
|
|
- سلام!
اشکهایِ همزادِ باران
گیسوهایِ دَرهم و تابدار
- معشوقه هایِ چنگِ نسیمِ بی قرار -
سکه هایِ
|
|
|
|
|
چه عشقی می خُروشد
دَر امواجِ دریایِ دیدِگانت،
بگذار بیفتم
بِه پایِ این دو گویِ افسونگَر،
و شَو
|
|
|
|
|
پرستوهای قلبم کرده اند کوچ
دریغا! لحظه هایم سربهسر پوچ
نه قُمری و غزالی مانده در دل
نه قویی صیدِ
|
|
|
|
|
فروغی که ما را مرصَّع کُنَد
بِه خورشیدِ جان، حاصلِ مادر است
غزلهای قو، صیدِ چشمانِ او
که سیمابِ
|
|
|
|
|
((شرابِ چشمِ تو))
چو از شرابِ چشمِ تو، نَنوشیده، مَست شَوَم
بِه جرعه ای زِ ساغرِ تو، عاشق و هَست ش
|
|
|