پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ سپکو - بهار ۱۳۹۸ شاعر سعید فلاحی
|
|
ساعت دیواری لکنت گرفته است
دقیقه ها در حال دق کردن هستند
بیا و زمان را جلو ببر
آفتاب بر چهره ی حو
|
|
|
|
|
آوار شد سقف آسمان ام
بغض ها عاشقانه
میچکد
از سقف آرزوهایم
|
|
|
|
|
به کوه طور انتظار دوخته ام
چشم های بی سو شده از داغِ فراغت
ای خداوندگار همیشه غایب
موسی شده ام
و
|
|
|
|
|
شبگرد کوچه های خیال ام
همراه با سنگفرش های خیابان
به این می اندیشم
کجای خیالت قرار دارم...
|
|
|
|
|
زایش زمین نزدیک است
شعرهایم را که بکاری
این زمستان
بهار می زاید...
|
|
|
|
|
بهار از راه می آید
و بلبل بر شاخه
بخت مرا می خواند
که بسته به بهار آغوش تواست...
|
|
|
|
|
قرص روی ماهت
مسکنی است
بر تمام دردهای ماه و سالم...
|
|
|
|
|
دستانت را به بابا میدهی
سرمست می شوم
دست از دنیا می کشم...
|
|
|
|
|
فرشتگان یکی را گم کرده اند
سراغ ات را
یک به یک از من می گیرند...
|
|
|
|
|
فرشتگان یکی را گم کرده اند
سراغ ات را
یک به یک از من می گیرند...
|
|
|