يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ تمنا شاعر سعید باسوری
|
|
با تو بودم زیر باران دست تو در دست من ،
مست بودم از نگاهت
|
|
|
|
|
اولین بوسه که در لحظه ی تشویش و قرار
خوف و رجا،بر لب ما نقش گرفت
|
|
|
|
|
مثل یک قوی سپید ،با وقار و درخور
|
|
|
|
|
کودکی هایت مرا هم پای مجنون میکند
|
|
|
|
|
میروم در کوچه های بی کسی گم میشوم
|
|
|
|
|
رفتی و دست دلم را غم تقدیر گرفت
و خیالت بدنم را قل و زنجیر گرفت
|
|
|
|
|
اینکه از دور ترا گاه ببینم کافیست
یا که در خواب کنارت بنشینم کافیست
دل تو بادگران است و دلم آگ
|
|
|
|
|
نه فکر دل من و نه حوصله داری
انگار که از خلق جهان هم گله داری
|
|
|
|
|
گرچه سر مستی و ناز،اوج تمنا را ببین
خوش زبانی های همچون مرغ مینا را ببین
|
|
|
|
|
سخنی از تو شود یک غزل ناب از من
کلمات از تو و انگیزه ی اعجاب از من
گریه کردم به غمت ،خنده زدی
|
|
|
|
|
اگر تلخ است این چایی کنارش قند میخواهم
رها کن اخم و تخمت را کمی لبخند میخواهم
میان خط ابروها شب
|
|
|
|
|
قبله ام چرخیده است همچون خم ابروی تو
|
|
|
|
|
سایه سنگین تو همسنگ غمها میشود
|
|
|