دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ آه سرد شاعر بابک فغفوری (پور)
|
|
سرطان ، زهر تلخ شیطان !
میزند درد بر استخوان
میکَند جان را ، زجان
ناله ها تا آسمان
|
|
|
|
|
کاش عطرت را در گوشه مغزم پاورقی میکردم
تا امروز در حسرتش پرپر نزنم...
|
|
|
|
|
شیشه عطر نفسهای تو افتاد و شکست
|
|
|
|
|
به جهنم نفرستین مرا ٰ اهل سما
من زخوبان جهانم بخدا
نه که طاقت به آتش نبرم
روی دیدار رفیقانم نیس
|
|
|
|
|
در معبد نگاهت
تمنای وصالت
بسترِ تکرارِ بی تو
نبض شمع سوخته در یاد
رقص تنهایی غمباد
پیچ و ت
|
|
|
|
|
هنوز انسان بودنم را نفس می کشم
|
|
|
|
|
برای دیدن تو
یک کهکشان شعر دارم
...
|
|
|
|
|
از دل درد آشناي بي تقلب
كه غم خسته گي هاشو
ميريزه تو چاه ايوون
|
|
|
|
|
زِ نگون و هر چه دون
تو رها باش و بدون
|
|
|
|
|
امشب كه طومار دلُ بي يار امضا ميكنم
فردا نشانََِ شهرعشق ، درخيمه اهدا ميكنم
یک جان دَهم در بودنت
|
|
|
|
|
لرزش پلك يه عاشق
لحظه ديدار يار
فاش گويد راز آن شب زنده دار
توي پستوي نهانخانه يار
بي كسي ام
|
|
|
|
|
گیرم آن روی تو ماه است و جمالي شيرين
دل شیرین تو از بهر وصاليست چنين
صبحگاهان که دلم عزم تمنای
|
|
|
|
|
آندم که آفتاب عشقم ، بر لب بوم تو نشست
شادمانی از کوی دلم گریخت ...
و آن سان که رمز دلم را بر تو
|
|
|
|
|
آنچه باعث شد عاشق فریب دیار تو شوم
افسانه نوازش دستهای تو بود...
و آنچه مرا قربانی درگاه تو کر
|
|
|
|
|
امشب كنار كوي تو
همچون گلی در موی تو
خوانم ز عشق و شور ، ولی
نگاه پر سوز د
|
|
|
|
|
در نهانخانه چشمت رُخ پیرانه دلم باز درخشید ......................
|
|
|
|
|
مينويسم امشب تا شب تلخي دگر
برگه دفتر من را به بلنداي شفق وصل كند
با تو پرواز كند با تو آغاز
|
|
|