پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ مسافر بیابان شاعر محمد رضا صالحی
|
|
من گفتم عشق ؛ او نشنید ...
|
|
|
|
|
تو نبودی! من بودم و حس ِ دلتنگی
خودمونیم ولی تو خیلی دل سنگی
|
|
|
|
|
تقدیم به خواهر مهربانم شکوفه مهدوی
|
|
|
|
|
"شعرناب" تو نابی و ناب خواهی ماند
تا ما قلم به دستیم، زیبا خواهی ماند
|
|
|
|
|
حس عجیبی دارد
شنیدن واژه ای ناب
در لحظه های خاص
|
|
|
|
|
با تشکر از دوست و استاد خوبم صدف عظیمی که همیشه منو در بهتر شدن نوشته هام کمک میکنن...
|
|
|
|
|
چـشمانـم سفـیـد شد
رنگ از رخ روزگارم پریده بود
|
|
|
|
|
سهم من از بهارنارنج
هر قدم هزاران فکر
هزاران یاد و خاطره ها
کوله بار اشک و لبخندها
هر چه
|
|
|
|
|
من عاشق شدم، او عاشق شد
من مردم ، او زنده شد
دنیا با من دشمن، با او دوست شد
دنیا برای من زش
|
|
|
|
|
شعرهایم بی مخاطب
لبخند های شادمانه ام چه تلخ!!!
|
|
|
|
|
رفت و با خود برد
قصه های دلنشینش را
|
|
|
|
|
منم و یک بیابان بی انتها
شبی سرد و پر التهاب
شبی ترسناک و پر از واهمه
من و ستاره ها و نگاهی
|
|
|
|
|
ز من خطا ز تو عطا، ببخش مرا ای با وفا...
|
|
|
|
|
گاه مُشت به سر میزنم
گاه سر به دیوار...
گاهی به پشت
گاهی به پهلو
|
|
|
|
|
یادش بخیر
چه زمستانی خونین و پر دردی بود
در سرمای استخوانی و یخبندان
قلم به دست بودم
|
|
|
|
|
حال و هوای ِ شعرم خراب است
مثل حال ِ خودم
|
|
|
|
|
همه بخوانند...
تقدیم به شما دوستان و شاعران ناب
|
|
|
|
|
تو و اشک
من و تماشا
هرگز!
|
|
|
|
|
چشم هایِ پاکِ تو زیباتر از زیبا
و منم خیره به چشم های نازِ تو
|
|
|
|
|
تقدیم به و خوش قلب ترین و مهربون ترین خواهر دنیا : شکوفه مهدوی ( بهاران )بهترین
|
|
|
|
|
غنچه ای زشت
کز باز شدن بیزار است
و تنها آرزویش این است:
مردن قبل از شکفتن
|
|
|
|
|
با سلام و بی مقدمه میخوام چند کلمه ای درد و دل، از یک شاعر دل شکسته رو برای شاعران دل شکسته Broadcas
|
|
|
|
|
مُحرَم است و کاش که مَحرَم بشوم
از غم کشته اشک غرق ماتم بشوم
|
|
|
|
|
لب پنجره ام
پنجره ای رو به جهنم
|
|
|
|
|
ز آن لحظه ست که دل خونم
از آن لحظه که فریادم پرده ی بکار
|
|
|
|
|
عشق هم مثل همه خواب است
عشق نیز با فقیران قهر است
|
|
|
|
|
من آزادم و عاشق آزادی
مرا با قافیه کاری نیست
با عشق کلم
|
|
|
|
|
شکست پر، پس از آن شکست قلم
شکست بال و بی امان شکست دلم
شکست دل و هر آنچه شکستنی بود
یار آمد
|
|
|
|
|
غرقِ دریای غربتم، لبخند به لب ندارم
از غم غربت، حال و هوای شعر دارم
خواهم رفت ز میان این خاک خ
|
|
|
|
|
غافل از امروزها و نگران فرداهایم
غافل از اکنون، پی آرامش فرداهایم
|
|
|
|
|
تو خوابی و من سالهاست که بیدار
بیست سال است که همه خوابند و من بیدار
|
|
|
|
|
دل قشنگتو بزن به دریا
ساحلش آرامشش با من
تو عاشق باش از ته دل
معشوق صادقش با من
|
|
|
|
|
هرچه نوشیده ام زهر بود
هرچه خورده ام تلخ بود
هرجا که بوده ام تنگ بود
با هرکه بوده ام صدرنگ
|
|
|