سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
درودها استاد میناآباد ارجمند!
سپاس که شعری سرشار از احساس ناب را به اشتراک گذاشتید.
شعری که ناخودآگاهِ هر دلِ زیبااندیشهای را در پروازِ احساسات، اوج میبخشد.
همراه با آرایههای ادبیای چون:
تمثیل و تشبیه:
(دو تندیس گچی در گنجهای در بسته
یا...
قاب عکسی پشت آیینهای غبار گرفته)
تضاد:
(وقت رفتن بود وقتی که آمدی)
و باز تشبیه در عبارتِ:
(سفرهی پهن خوشبختی)
و تصویرآفرینیهای نابی که از ابتدا تا پایان موج میزند و بعضا بسیار خیالپرور و موّاج است؛ از جمله این صحنهی خیالانگیز:
(وقتی که جنازهام بر دوش مردگانی چند،
سنگنوشتههای قبرهای کهنه را میسرود)
و استعارههای مصرحهی زیبایی که در این مصراع بارز است:
(سیهموی نیلوفر مهوشم)
همچنین بسیار تاثیرگذار است این مصراع که کنایه از بیقراریست:
(که عمری زعشق تو در آتشم)
و باز هم تشبیهی که در عبارتِ:
(کوچهی خلوت بیکسی)
جاریست.
و آرایهی تکرارِ دلنشینی که همراه با تصویرسازی، در این مصراع هویداست:
(بیا و ببین و بیا و ببین)
و نهایتا مصراع آخر نیز مکمل تصویرآفرینیهای پیشین
است:
(که از دوری تو چهها میکشم)
شعرتان تلفیقی است از سپید و نیمایی:
در ابتدا با یک سپید دلنواز روبهرو هستیم و در بخش پایانی که نقطهی اوج احساسات شعر است، مسیر شعر بسیار طبیعی و دلنشین به نیمایی ره میپیماید و نهایتِ تاثیر را بر مخاطب میگذارد:
سیهموی نیلوفر مهوشم
که عمری زعشق تو در آتشم
در این کوچهی خلوت بیکسی
بیا و ببین و بیا و ببین
که از دوری تو چهها میکشم
***
گرچه غم جزوی از وجود انسان است و هماره یک حسّی به انسان دست میدهد که:
غمش در نهانخانهی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
(طبیب اصفهانی)
با وجود تمام اینها، به قول خیام:
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
و میدانیم که در ادبیات، از جمله مفاهیمِ عبارتِ (مِی نوشیدن)، کنایه از شادمان بودن است.
و به قول استاد مسعود میناآباد عزیز:
ما می زده و مسـت و خرابیـم چو خیام
دیوانهی یک جـرعه شرابیم چو خیام
آوای دلتان شاد و شاعرانههایتان ماندگار استاد!🌺