جمعه ۲۵ آبان
چلیپا شعری از رضا چیرانی
از دفتر قدرمطلق نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۱۹ شماره ثبت ۹۷۹۶۰
بازدید : ۲۰۲ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب رضا چیرانی
|
خاطرت نیست
من آزرده شدم
اما تو...
تو به دنبال همان فلسفه ی خیسِ هوس میگشتی
مشکلی نیست ولی
بازی سردِ زمان است که این آینه، محتاج تو شد، خاکستر.
بادها نام مرا
از غروبِ متلاشی شده ی خاطره هایت بردند
و من و ثانیه ها
به چلیپای زمان، میخ شدیم
شاید این بار
به دریا زده تا در دل آن موج بلند
مثل موتزارت، در آرامشِ طوفان باشم
بخدا حوصله ای نیست
به اثبات جفا دیدگی روح و روانی که پر از ویرانیست
قرص اعصاب و تو و خاطره ها هم دستید
در فروپاشی این قلعه ی آرامِ بلند.
دود را میبینم
در پی روزنه ی باریکی
میگریزد از من
او هم انگار از این هاله ی نفرین شده ی سرد، تنفر دارد
پیشتر ها باران
روی گلبرگِ خیالِ من و تو
لم میداد
ولی امروز
پر از زخمه ی شلاقِ نکوهش شده ی بارانم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود