سمتِ خدا ؟
کجاست
.....
در کعبه
لای نسترن ها پای شب بوها
با سوره های پر سرورِ سبز فام وتر
یا پشت گلبرگ گون در پشته های خشک
و در نوای شاد یک بربط ،
در لحظه های شادمان شط ؟
یاقاب یک تصویر
باواژه های تف زده برتاول لب ها ؟
سمت خدا ، کجاست
دربهت دود و مِه
یا روشنایی ای ، بر فرق آفتاب ؟
مارا قبیله می کند ( از هر قبیل)
مغلوبِ رزمِ باد
درحسرت پرواز
در بسترِ حسِِ ستیزِ ی داغ
در چنگ تقدیری همه تخریب
در کعبه و مسجد ، کنشت ودیر
برمرکب میزواداره ،
بزم سوروشور دربازار
کن تخلیه ،
پاچین پرچین شلوغ خویش
از هرچه ؛ از دارو درخت و پنجره ازشن
ازعجزِ کُدهایی که در خود کرده ای ایجاد
پاک کن ،
تو این جغرافیا ی خاطره ،
بانقشه های گنگ وجوراجور
آرام آرامی ، چنان استخر لبریزی کنار جوب
آنگاه ، سخن گوید خدا با تو ؛
با هر زبانی
بی تکلم ،
فارغ از حرف وکلام و صوت
درسرزمین پیش پا ، نزدیک و دورا دور
وهرچه می بینی زبانِ اوست
حتی لبان گلفروش کودکی
در جاده با آوای عطرِ شاخه ی نرگس
عطرِ خدا می پیچیداینجا ، در آستان بی ملال ما
درسمت خود
ما بی طراز آینه
تسلیم تثلیثیم
کاویده ای هرگز
تا بنگری در خویش ؛
هرلحظه ، اعجاز مسیحا را ؟
عزم نجات هرکسی ، این کشتیِ نوح است .