اومدم خونهتون، بلکه تو رو ببینم
توی باغِ لبهات، بوسهای تا بچینم
ولی چه فایده از تو، به جز بدی ندیدم!
سختیِ راهِ عشقو، فقط به جون خریدم
وقتی رقیبو دیدم، دلم پر از آتیش شد
به اخمِ تو شدم مات، شاهِ دلم که کیش شد!
🌿
اومدم خونهتون، بلکه تو رو ببینم
توی باغِ لبهات، بوسهای تا بچینم
اومده بودم که با هم، توو باغِ دل گل بچینیم
مثل زمونِ بچه گی، رو زانوهامون بشینیم
من لای موهای تو باز، مثلِ قدیم گل بذارم
با تو توو باغِ خاطره، عشق و محبت بکارم
اومدم خونهتون، بلکه تو رو ببینم
توی باغِ لبهات، بوسهای تا بچینم
🌿
دلم به من نشون داد، یه وقتی راهِ عشقو
خدا کنه ببخشه، به من گناهِ عشقو
یه پیرمردِ تنها، به عشقِ تو اسیره
حالا که دوره از تو، دلش میخواد بمیره
اومدم خونهتون، بلکه تو رو ببینم
توی باغِ لبهات، بوسهای تا بچینم
🌿
من نمیدونم واسه چی، عاشقِ روی تو شدم
بی دست و پا زندونیِِ، خرمنِ موی تو شدم!
چه خوب میشه اگه تو رو، حتّی توو رویا ببینم
انگاری توو دشتِ نگام، یه باغِ زیبا ببینم
اومدم خونهتون، بلکه تو رو ببینم
توی باغِ لبهات، بوسهای تا بچینم
⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘
#محمدعلی_سليماني_مقدم ۱۳-۰۱-۱۴۰۰
پ.ن.
این چند کلام را با زنده شدنِ یاد ترانهء خاطره انگیز "پاییز از راه رسید، دست به عصا و خسته" با صدای دلنشین زنده یاد "منوچهر سخایی" و در همسرایی با آهنگ و شعر زیبای آن نوشتم.
#اولین_مشق_ترانه
بسیار بسیار زیباست صد البته نه به نغزی غزلهای سلیس و عاشقانتان و چون رخصت نقد ندارم به همین مقدار اکتفا میشود
سرتان سبز و دلتان شاد و عمرتان به بلندای آفتاب در پناه حضرت حق