چهارشنبه ۲۸ آذر
با دست خودم اسیر خاکش کردم شعری از جواد صارمی
از دفتر فصل تنهایی نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۲۶ شماره ثبت ۹۶۰۶۲
بازدید : ۲۵۷ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب جواد صارمی
|
سیگار و شراب تلخ لازم دارم
اوضاعِ دلِ شکسته ام ناجور است
تسکین ندهد مُسَکِّنی، دردم را
مرفین به رگم بزن، اگر مقدور است
پر کن پی هم کاسه ی بدمستی را
دیگر دو سه خط برای من کافی نیست
آخر ته خط رسیده، رویاهایم
ناگفته زیاد و میل حرّافی نیست
یک جبهه هوای غم، مرا بلعیده
دریاچه ای از اشک به دامان دارم
آرامشِ من نشانه ی خوبی نیست
هر ثانیه احتمالِ طوفان دارم
مرگ است که پیش روی من می خندد
در چهره ی مهربان او رحمی نیست
افتاده به روی سینه ام، بختک وار
شب را به سحر رساندنم حتمی نیست
رگ های سر از رسوب غم، مسدود است
بی حالیِ دست و پا، زمینگیرم کرد
تقدیر بدی به طالعم افتاده
در چشم به هم فشردنی پیرم کرد
"همراه دل" از نیمه ی راهم برگشت
از هر نفسی که می کشم دلسردم
با دستِ اجل جدا شد از دستانم
با دستِ خودم اسیر خاکش کردم
#جواد_صارمی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود