سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        نگران

        شعری از

        حسام ساموئل

        از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۰۸ شماره ثبت ۹۵۹۷۲
          بازدید : ۳۹۰   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسام ساموئل
        آخرین اشعار ناب حسام ساموئل

        ترانه می خوانم زیر لب
        در دستشویی
        یا هنگام شستن ظرف ها 
        می‌خوانم و کسی نیست که گوش کند 
        از فلسفه می گویم 
        وقت خرید لباس 
        یا انتخاب غذا 
        و کسی نیست که گوش کند 
        میدانی... من فلسفه را از پیرمردی
        در اتوبوس آموختم وقتی که می‌گفت
        همه دزدیدن را بلدند اما ساختن را نه...
        یا ترانه را وقتی آموختم 
        که هم دانشگاهی ام سیگار به لب 
        آواز دشتی میخواند
        میخواند که چه کج رفتاری ای چرخ 
        وقتی از خیابان های کوچک و بزرگ شهرمان می رفتم
        همیشه نگران بودن را آموختم 
        چه دعواهایی که ندیدم !
        چه ناسزاهایی که که نیاموختم!
        تف کردن به دنیا و هر چه گذشته است را 
        همه جا می گفتند 
        صدقه دادن خوب است اما فقط
        فُحش بود که صدقه می دادند
        عقل هایمان از زیر شکم بالاتر نمی رود 
        می‌بینی؟ من همه ی این ها را 
        از خیابان آموختم 
        یاد گرفته ام که شک کنم 
        به خودم 
        به همه چیز 
        و مرگ از جایی آغاز می شود که به خود 
        تکیه نداشته باشی
        تنها ماندم، گریستم 
        به امید کسی که بیاید، نیاز به دیدنت 
        مرا درمانده کرده بود 
        خودم مانده ام و خودم 
        سیاه است روزگار
        از سپیدی سخن گفتن سخت!
        باید دیده باشی مرا 
        رهگذری که از کنار تخت تو 
        شب ها می گذرد 
        شاید از زمانی که وجود نداشتم عاشقت بودم
        از زمانی که هنوز نطفه ی بودن را قورت نداده بودم
        میدانی؟ عشق همه چیز را ممکن می کند
        بودن را وقتی که نیستی
        شنیدن را وقتی که می شنوی 
        یا گریستن را وقتی که خوشحالی
        بیا از بودن بگوییم، از وقتی که ناگاه به خود می آییم
        سیلی زمان به گوشِ عقل می خورد
        از خواب هزارساله ی نداشتن ها بیدار می شویم
        به بودنِ خود پرت می شویم
        به چاهِ برادران یوسف
        صلیب عیسی 
        چکمه های استالین 
        به پلاکارد های بی معنی امیدواری
        به تابلوی سیگار ممنوع و هوسِ سیگار
        به اخم های پدر وقت عصبانیت
        اتوبوس های پر و مغزهای خالی
        مغز های خالی و دستان پینه بسته
        دستان پینه بسته و جیب های خالی 
        جیب های خالی و اتوبوس های پُر
        و این چرخه ی روزمرگی های بی انتها
        هر روز کشته می دهد!
        نه اشتباه نکن 
        نمی گویم بودن همه اش رنج است
        هنوز صدای مادرم را دوست دارم 
        یا قهر پدر را 
        تو را دوست دارم که وقتی این جمله را بخوانی
        خودت میدانی که را می گویم
        برادرم را دوست دارم با همان 
        خستگی های خنده دارش
        هنوز کرختی صبح های زود را دوست دارم
        درست پیش از رفتن سر کار را می گویم
        هنوز برگ را دوست دارم چه روی درخت 
        چه بر لبهایم باشد و دودش کنم! 
        خانه ام را دوست دارم وقتی عطر غذا 
        صورتم را نوازش می دهد 
        نوشتن را دوست دارم 
        حتی برای کسانی که نمی خوانند 
        خواندن را دوست دارم و بوی کتابِ تازه را 
        مثل نانی که تازه از تنور بیرون آمده 
        اما هیچ وقت از دهن نمیوفتد
        غم هایم را دوست دارم 
        وقتی که غمخوارش تو باشی 
        من هر زمستان به امیدِ حوله ی خیسی که تو بر سرم میگذاری تب می کنم!
        آری زیستن را دوست دارم
        وقتی از خیابان ها می گذرم 
        همیشه نگران بودن را دوست دارم.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۳:۰۸
        درود بزرگوار
        به شعر ناب خوش آمدید
        موفق باشید خندانک
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۰۳
        سلام سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        بهنود کیمیائی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۴۵
        سلام و صد درود بر شما شاعر گرامی
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۰۴
        سلام خدمت شما و همه دوستان، سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۱۰
        سلام جناب بسیار بسیار زیبا
        دورود فراوان بر شما
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۰۵
        سلام خدمت شما خیلی سپاسگزارم لطف دارید
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۵۰
        اﻭ ” ﻣــﺮﺩ ” ﺍﺳﺖ
        خوابش از تو کوتاهتر و خواب ابدیش از تو طولانی….
        آسایش برایش مفهومش آسایش توست پس صبح تا شب درپی آسایشی است که سهمش را ازعشق تو میجوید…اگر آنرا دریابی!!
        ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ…
        تاحال به دستهایش نگاه کرده ای ؟ هیچگاه بدون خراش و زخم دیده ای؟
        ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ…
        ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود…
        ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ…
        و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ…
        به او سخت نگیر..!
        او را خراب نکن..!
        ﺍﻭ ﺭﺍ “ﻧﺎﻣــــﺮﺩ” ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
        ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه گیری نکن..!
        کمی بوی تنش عرق آلود است طبیعتش اینست ؛حواسش به بو نیست؛ فکر نان شب است….
        ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ…
        انتظار یک فنجان چای تلخ توقع زیادی نیست!!!
        از هر مرد ونامردی هرچه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده و آمده .اگر کم حرف میزند نمیخواهد کام تورا تلخ کند.
        ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ…
        آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
        ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
        ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
        ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست…
        آری یک مرد همیشه تنهاست چراکه سنگ صبور همه است و خودشانه ای ندارد که سرش را روی آن بگذارد…
        یک ﻭقت هایی،
        یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
        ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
        “میم” مثل ” مرد “
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۰۳
        بسیار عالی بود
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۵۰
        درود جناب ساموئل
        زیبانگاشتید خندانک خندانک خندانک
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۰۴
        درود خدمت شما ، بزرگوارید لطف دارید خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۶
        سلام و درود فراوان بر جناب ساموئل بزرگوار
        بسیار
        عالی.
        بود خندانک
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۰۸
        سلام خدمت شما
        بزرگوارید به بنده لطف دارید
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۶
        به شعر ناب خوش آمدید خندانک
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۰۹
        سپاسگزارم لطف شماست خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۶:۳۳
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعر ما خوش آمدی
        درشعرناب
        گل بریزان است
        دلم بر گام تو
        خندانک خندانک خندانک
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۰۹
        درود خیلی به بنده لطف دارید بزرگوارید خندانک
        ارسال پاسخ
        فهیمه روشن ضمیر
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۵
        بسیار عالی
        قلمتان بر صفحه ی روزگار سبز شاعر
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۱۰
        نظر لطف شماست بزرگوارید
        ارسال پاسخ
        بهنود کیمیائی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۴۰
        درودها
        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        حسام ساموئل
        حسام ساموئل
        چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۱۰
        درود به شما و همه ی دوستان گرامی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1