یاران شور شعور شیدا یادتان بخیر
در لا بلای خاطره ها رها یادتان بخیر
زنان آفتاب به دوشی که همچنان
ماندند در سکوت، تنها یادتان بخیر
یاران خسته، نمانده به دست شان
جز لرزش قلم و عصا یادتان بخیر
یاران سربلندی که در آیینه ی زمان
دور از تمام رنگ و ریا یادتان بخیر
یاران دل سپرده به آواز کوه و دمن
پسران اوج گرفته به بقا یادتان بخیر
به یاد آن لحظه نیایش و هزاران دعا
لحظه عشق بازی لیلا یادتان بخیر
کامی نبردید زین همه 'عشق و هنر
ای پرهیزگاران بی همتا یادتان بخیر
جز عشق در زمانه چراغی نداشتند
مردان بی افاده و ادعا یادتان بخیر
یاران روشنی ماه و آیینه ی خیال
دادند به نقش عشق جلا یادتان بخیر
آنان که متن قصه و شعر گذشته را
دادند چون عارفان ' بها یادتان بخیر
'دوستان در زمزمه ی قران و حدیث
ای راویان ' شور و نوا ' یادتان بخیر
مردان سرفرازی که ' توفیق ' داشتند
عشق و امید را دوباره برپا یادتان بخیر
مؤلف مکتوب مثنوی هزار جریده
هر لحظه گویم از شما ثنا یادتان بخیر
آن شاعران که با غزل مهربان خویش
از عشق ساختند بنا ، یادشان بخیر
مادران کوچ کرده و رفته از کوی زمان
رفتگان خوب ما و شما یادتان بخیر
زنان مومنه و پاکدامن و باطنی زلال
استوارند در مسیر حیا یادتان بخیر
آنان که چو ماه و 'خورشید بوده اند
در روزگار چون و چرا یادتان بخیر
با لبخند مهربان و ادب و کار خیر
همواره عشق را به تماشا یادتان بخیر
بسیار زیبا و خاطره انگیز بود
آن مردان و زنان بی ادعا
حقیقتا یادشان بخیر