يکشنبه ۲ دی
تیمار ندارم شعری از محمد شمس باروق
از دفتر ره عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵ شماره ثبت ۹۴۰۱۰
بازدید : ۱۶۱ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب محمد شمس باروق
|
ای فلک حیا کن که من آزار ندارم
پروانه سوخته ام من اختیار ندارم
*
گر باز کین شکافتن به دلت هست
سینه فراغم با تو که پیکار ندارم
*
به نامردی خنجرت کمرم بشکست
با این زخم دگر طاقت تکرار ندارم
*
دلشوره گرفتم از هجر رخ یار وفادار
در حلقه وصل نشستم پندار ندارم
*
به سخن آمدم با بغض غریب گفتم
چندیست بی تو روزه و افطار ندارم
*
یکبار به من گفتی که بی تو می میرم
تو هنوز هستی و من یار وفا دار ندارم
*
فغانم عرش بهم ریخته ای مادر من
این زخم عمیق است و تیمار ندارم
مادرم به خواب آمد و آشفته صدا زد
ننگ به دنیا بی فرزندم دگر یار ندارم
*
مادرم، ای که دعای سحرت دوام عالم
تک گل باغ الله منم که یک خار ندارم
*
تنها مرو ای تکیه گهم ساحل مأوا
این رسم وفا نیست بی تو قرار ندارم
*
بعد از تو دگر زخم دلم تیمار نشد
دریاب مرا مادر بعد تو پرستار ندارم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود
دستمریزاد