یقین ....
مفهوم ناب گمشده ای ست
درشبان چیره ی شهر پر شب پره
با شبه شبح ساز کلمات
وترانه خوانیِ پرتبانیِ خاک
وسخت پیچیِ کرانمندِ ادراک
درسردابهای خوف بار مجلل
واوراق ناهمزاد مازاد متکثر
درهم بشکن
فصل فسیل یخ زده را
درکتابهای تاریخ و جغرافی و علوم
ودرتنگِ تنکِ آداب و رسوم
باید
از نونوشت
الف بای بی حروف زندگی را
در غرب و شرق بی کسوف
با خودکار سپید بیک
ومداد بی رنگ سوسمار
بی حاشیه های پرگزند ناگزیر
حواصیل ، غمخورک آشنای آب است
باپرهای بی پرده ی پر آب و رنگ
طایر خوش طراز افسانه
همه جا سکنی گزین ناآشکارِ کلبه های مقبول ا ست
باماست مالی استتار
وماسبق خاطره ساز ..... پیشخوان هلاکت
و شهامتِ بی شکیبِ تصفیه
رمز ورازِ دوباره زاده شدن
پس ،
تازه باش و بی آبرنگ
و فارغ کن باغ پرفراغ ات را
از جبلِ طاووسکِ جعلِ تجارب
آنگاه ،
تابش شمس شروع دیگری
در پیوندِ محضرِ حضورِ ناب متبلورِ شماست
( بارشِ مدام دریغ از آن است
صمغ چسبناک در مغاک اندیشه
در غلاف بی شکیب سنجاقک
سدِّ سختِ سدیدی ست
وشکستن آن کارِ حضرت فیل نیست )
شکافتن این پیله ی سخت و سترون
راز پرواز مدام پروانه است
و فهم این سخن
مقدمه ی شگفت معجزت شفای عاجل ما
پاک کن با صابون مدام مراقبه ،
صورت براق ذائقه را
آنگاه صباح ملایمی ، مراقب توست
(وهم است همیشه قلمدوش سابقه )
صبح بلندای دیگری
درآستانِ رفیعِ آستین هایِ بلوغِ بی شائبه است
این صبح نودمیده ....بلی
محرابِ پر تحیر وصل است
بی صف بندی و ،
بی قیل و قال و ارتجاع
برکن ز خود
چینی قوریِ ماترکِ پر ترکِ نازک سودایی را
معشوق
در انحنای گشاده ی دستهای بی تملک ماست
موفق باشید