سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        نبش خیابان

        شعری از

        مهدی معتمدی

        از دفتر یک عاشقانه ناتمام نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۰ شماره ثبت ۹۳۴۳۸
          بازدید : ۲۵۳   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی معتمدی

        گلدان لب پنجره بغض می‌کند
        دور کجاست؟
        او می‌داند
        سال ها به نبش خیابان خیره مانده
        هر بار که باد آمد
        به امید اینکه تو باشی تکان ‌می‌خورد
        تو صبح روزی خواهی آمد
        که دیگر گلدان نیست
        آن روز لب پنجره
        فقط بوی سیگار خواهد بود
        و جوهر نامه ها
        و هزاران خط شعر
        و تمامی خاطرات غم
        وقتی به نبش کوچه آمدی
        گلدان دیگر آنجا نیست...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود
        دستمریزاد
        موفق باشید خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۷
        سپاس از شما 🙏🖤
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۳۴
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        از شعر تو
        قلب من تپد
        به سوی فصل بهار
        پر کشد
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
        سپاس از شما 🙏🖤
        ارسال پاسخ
        شهین عمرانی
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۴۰
        درود

        خندانک خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
        متشکر 🖤🖤
        ارسال پاسخ
        دانیال شریفی ( دادار تکست )
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۹
        خندانک خندانک زیبا و دلچسب بود رفیق خندانک خندانک

        لایک🌹👍
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
        ممنون از شما سپاس 🖤🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷
        درودها ادیب بزرگوار خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
        سپاس ها بزرگوار شمایید 🙏🙏🖤
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۴
        سلام جوان
        ایشالا که سیگار نکشی و ورزش کنی . جدای از شوخی بابت انتشار این سروده ازتون تشکر میکنم خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۲۲
        کسی که بهتر از سیگار دلسوزی کند نیافتم... 😂
        ممنون از شما 🙏
        ارسال پاسخ
        بهروز ابراهیمیان
        شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۵۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۰۱
        سپاس از شما 🙏🖤
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4