سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        بلایی که سرم آمد

        شعری از

        مهدی معتمدی

        از دفتر یک عاشقانه ناتمام نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳ شماره ثبت ۹۴۲۱۲
          بازدید : ۳۷۴   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی معتمدی

        من نمی‌دانم بلایی که سرم آمد چه بود
        آهِ مادر بود یا عاقِ پدر بود یا چه بود
         
        من مهندس بودمٌ درگیر ضربُ هندسه
        چشم تو آمد و گفتا دانشت بهره چه بود؟
         
        خواهشا با روی نرم ات طی بکن با جان من
        قلب من از اولش هم قده یک صندوقچه بود
         
        هر چه دوری جان من آزردُ زرد تر شدم
        باز دکتر گفت این ها حاصل دلپیچه بود
         
        غرق گشتم، زرد گشتم، خانه ام را آب برد
        موی تو یک کوسه و آن دامنت دریاچه بود
         
        هر چه روی میز تحریرم کتاب ها بیشتر
        اسم تو در حافظُ سعدیُ حتی نیچه بود
         
        من نمی‎خواهم بگویم با تو حرفی نابجا
        گرچه می‌دانی دلم پیشت چقد دس پاچه بود
         
        قصر و ماشین مدل بالا نمی‌خواهم چرا
        چون که جان من تویی اینها همه بازیچه بود
         
        کاش من سهم تو بودم کاش تو سهم منو
        کاش دنیا لحظه ای وفق مراده بچه بود
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۴
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        سرشار از احساس خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۷
        سپاس از لطف شما 🙏🖤
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        پر کرد قدح می را
        با شعر و با ترانه
        هر بیت از غزل را
        خوانم من عارفانه
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۷
        بسیار متشکرم 🙏🙏🖤🖤
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۱۴
        سلام ، بشرط آنکه از وزن و قالب و قافیه خارج نشوی ، قدرت طنزت خوب است و ریلکسی در سرودن خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۸
        سلام و درودد. بله حتما ممنون از نظر شما 🖤🖤
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۹:۱۳
        درررود
        بسیار
        زیبا
        و
        عاااااااالی


        *_꧂🌸☘️჻*
        🌸 🌿 *꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_____*
        ☘️჻🌸🌿
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۹
        ممنون و متشکر از نظرتون 🖤🖤
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۵۶
        هر چه دوری جان من آزردُ زرد تر شدم
        باز دکتر گفت این ها حاصل دلپیچه بود

        غرق گشتم، زرد گشتم، خانه ام را آب برد
        موی تو یک کوسه و آن دامنت دریاچه بود

        درود بر شما
        زیبا و دلنشین قلم زدید. لذت بردم
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک

        دکترها اگر تشخیص ندهند میگن مال اعصابته
        این دکتره باز خوبه گفته حاصل دلپیچه بود
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ ۰۲:۳۰
        بله متاسفانه دکتر ها نمی دانند 😂
        ممنون از نظر لطفتون 🖤🖤
        ارسال پاسخ
        محمد (هوداد)
        سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۵۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹ ۲۰:۳۲
        🖤🖤
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۳۹
        سلام
        عرض ادب

        نقد را که گذاشتیم کنار چون حوصلهٔ حرافی جمع مخ نم کشیده را دیگر ندارم

        فقط از باب دوستی و برادرانه یک خواهش دارم از شما آقا مهدی گل

        (خواهش) فارسی‌ست و با (اً) زبانِ عرب پیوند نمی‌خورد و اشتباهی مصطلح است که عمومی‌ شده، از این دست اشتباه متأسفانه زیاد رایج شده مثل (گاهاً) که باز گاه فارسی‌ست و با (اً) عرب همراه نمی‌شود، یا اساتید که غلط است چراکه استاد مصادره شده از زبان عربی‌ست و در اصل استاذ بوده و جمع مکسر استاذ می‌شود اساتیذ اما ما در فارسی جمع مکسر نداریم، بنابراین استادان درست است و اساتید غلط، با کمال تأسف فراوان صداوسیما نیز مروج این اشتباه و غلط زبانی و بیانی‌ست، بعید می‌دانم کسی تابحال مکرر خاصه در سریال‌ یا از زبان مجریان دوماً و سوماً و چهارماً نشنیده باشد که صدالبته موجب تعحب و تأسف است برای نمونه در همین سریال پایتخت صد‌ها بار به‌گوش خود شنیده‌ام حالا مابقی فیلم و سریال دیگر و دیگر ... که جای خود دارد، برعکس این موضوع هم وجود دارد که بعضی افراد هم فکر می‌کنند حتّیٰ و مثلاً را با الف و نون حتا و مثلن بنویسند از مرز و کیان زبان فارسی پاسداری می‌کنند کاش یک مراجع به فرهنگستان ادب فارسی می‌کردند و خرافه و تعصب جهان ادبیات و شعر را این‌چنین کوچک نمی‌کرد

        ببخشید دردِ دلی بود فقط
        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۱۶
        سلام و درود
        البته به نظرم حالا که عباراتی این چنین وارد زبان فارسی شده و همه مردم استفاده می‌کنند، بسیار سخت است که آنها را حذف کرد. انگار بخشی از زبان و فرهنگ شده اند. بر اساس اینکه فرهنگ یک چیز ثابت نیست و همواره در حال تغییر هست و زبان هم بخشی از آن که همواره تحول میابد.

        بنابراین شاید بد نباشد بسیاری چیز ها را به عنوان بخشی از زبان تحول یافته پذیرفت.

        درود و تشکر فراوان از نظرتون.
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۳۱
        دوست عزیز همان‌گونه و همان‌طور که فی‌المثل محلِ رجوعِ امور شرعی و سؤالاتِ شرعیه مرجعِ تقلید است محلِ ارجاع چگونگی نوشتار چه از نظر املاء و انشاء باید از راه فرهنگستانِ ادبِ پارسی‌ باشد و من نوعی نمی‌توانم نوشتارِ چیزی را عوض و تغییر دهم‌‌، صدالبته اگر از بیان حقیر به قدر اَتمی اگر ناراحت شدید عذرخواهم
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۲:۳۸
        هر چه دوری جان من آزردُ زرد تر شدم
        باز دکتر گفت این ها حاصل دلپیچه بود

        غرق گشتم، زرد گشتم، خانه ام را آب برد
        موی تو یک کوسه و آن دامنت دریاچه بود

        هر چه روی میز تحریرم کتاب ها بیشتر
        اسم تو در حافظُ سعدیُ حتی نیچه بود

        سلام و درود بر شما شعرتان زیبا بود لذت بردم

        قلم تان نویسا

        و

        روزگارتان نستوه خندانک

        مهدی معتمدی
        مهدی معتمدی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۹
        سپاس گزارم از لطفتون 🙏🙏🖤🖤🖤
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8