جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عفت سعادتی جیران
آخرین اشعار ناب عفت سعادتی جیران
|
🌺#داستان_کوتاه نقاشی شب🌺
صدای گریههاش بقیه رو بیدار کرد.
همه از جاشون بلند شدن تا ببینن چی شده که دوستشون داره گریه میکنه.
اشک میریخت و دست به سرش میکشید و مدام میگفت نازی منو دوست نداره.
اصلا منو نمیخواد.به من محل نمیکنه.
دوستاش با قد کوتاه و بلند کنارش ایستاده بودن و دلداریش میدادن.
اما برای حالش هیچ فرقی نداشت.
وقتی به دوستاش نگاه میکرد بیشتر غصه میخورد و اشکاش بیشتر میریخت.
وقتی میدید اونا همه کوتاه شدن و خودش قد بلند مونده غمش بیشترو بیشتر میشد.
تا صبح گریه کردو تموم دوستاش رو به امون آورد.
وقتی صبح شد و صدای نازی رو شنید دیگه مث سابق احساسی نداشت.توی خودش کز کرده بود و ریز ریز اشک میریخت .
میدونست که نازی بازم بهش محل نمیکنه.
اونم چشماش رو بست و سرش رو روی زانوهاش گذاشت.
اما یهو حال عجیبی بهش دست داد.
حس اینکه سرش داره گرم میشه و تنش به داغی میره خونش رو به غلیان انداخت.
دستاش رو به بغل باز کرد و خودش رو در پرواز دید.اونقدر این حالش رو دوست داشت که اصلا چشماش رو باز نمیکرد چون نمیخواست این خواب خوش تموم بشه و دوباره به اون لحظه غمگین برگرده..
اما وقتی صدای خوشحالی دوستاش رو شنید به خودش اومد .
چشماش رو که باز کرد دید در دستان کوچک نازی به چپ و راست کشیده میشه.
سرش رو که برگردوند چشمان مهربون نازی به چشمان سیاهش گره خورد.
همون لحظه نازی اونو روی لبش گذاشت و ادا در آورد.
قند در دلش آب شد وقتی این قدر به نازی نزدیک بود.
وقتی نازی بلند شد اورا روی میز رها کرد و رفت تا نقاشی شبی را کشیده به مادرش نشان بدهد.
مداد سیاه در حالی که در خوشحالی غرق بود بلند بلند میخندید و دوستان کوتاه وبلندش با او خوشحالی میکردند.
نازی وقتی برگشت او را در مدادتراش فرو کرد و سرش را تراشید اما انگار عشق را به جان سیاهش تزریق میکرد.
هر پری که از تنش میریخت انگار نفس تازه ای برایش بود.
نازی تا توانست شبش را تاریک و سیاه کشید با یک عالمه ستاره و یک گل به شکل ستاره.
نازی نقاشی شب را به دیوار اتاقش چسباند و مداد سیاه آن شب با آرامشی وصف ناپذیر به خواب فرو رفت.
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما پیدا کردم این وبلاگ رو و داستان بعدی رو در وبلاگ نوشتم | |
|
سپاس از نگاهتان دنیا دنیا لطف دارید..ممنون میشم در اینستا مرا همراهی کنید و نظرتان را در مورد داستانهایم بگویید. jeiran_sadati #عفت_سعادتی_جیران | |
|
دنیا دنیا سپاسگزارم از لطف شما و نگاه پرمهرتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بهتر نیست داستانها در قسمت وبلاک ارایه شوند