َمن از سرزمین دیگری می گویم
آنجا که هیچ نیست
بجز تموجِ نورِ محضِ مفصل
بابارش یقین
وتابش مداوم آفتاب
بر شبح سایه های شک وشبهه و تلقین
حضور مدام مرغابیان در تمامیت شط
وباز بودن پنجره ها
تا ژرف ژرفِ باغ های سبزناکِ فلسفه و اعتقاد
با تارهای تارومار شده ی سفسطه واعتماد
بی منشور و آیین نامه های جدال
وبی همزادیِ تعلق
درتقسیم و ، تفریقِ ارض و سما وباغها
بازبان فاخر سارو هدهدوگنجشک
وشب نوردیِ ماه و کهکشان و ستاره
بابیداری مداوم شقایق
دریا ،
پاشویه ی تبلور حضور ماهی ها ست
آنجا که سایه ها
چتر مدارای آفتابند
وهیچکس
سایه یِ ماتِ خویستن نیست
ورقص باد
آیینه دارِ خالقِ بی چونِ ابرهاست .
جاپای خدا همه جا پیداست
در نقوش کوله پشتیِ ابر
بربوم نقاشی آسمان
ونجوای عقابان
درزیر بام های ترک خورده ئ آن
و فلسفه ی زندگی موریانه
دردژهای سخت تراز بتون آرمه
بافهم پاسخ آب ، به تشنگی یک ریشه
درشبکه ی شفاف و ،
شُسته رُفته ی حافظه وضمیرِ باغچه ها
سرزمین فرود روح القدس
باتابش مداوم خورشید
بی چادرسیاهِ غروب و ، بی روبندِ کسوف
باسبد سبد میوه های عشق و شناسایی و فراغت
باکاسه های پراز شام آفتاب
باقبیله های جسورِ پرادراکِ همیشه پادررکاب
پیام من ،
دام فریب مغلطه نیست
تجربه ی ناب و خالصِ ، لحظه لحظه ها ست
انجا که حقیقت کشف مداوم اقاقی هاست
ونگاه مسافران
لبریز از آیه آیه شکوفه های نجابت باران
و فرش فرشش مخمل لطیف سبزه است و
لبخند سپیدار و ، عطر قرین سحرگاه
بانعمه ی لطیف کبوتران
پیام آوران صلح در جهان
آنجا که مسافران ،
درانتظار معجزه نیستند
ومویه پردازِ غربتِ خویشتن
هریک صفیر وصلت خویشند ، به دریاو جویبار
اکلیل وصل برتارک حیرت تمام پرنده هاست
باران سبز ، در هر قدم
چشم انتظار هلول مقدم شان
بافهم زبانِ سبزِ ، برکه وباغ و درخت و طاق
زندگی ،
رسمی دل آزار و کهنه نیست
هرلحطه نو به نوست
بااکتشاف مزامیرِ شن و ماسه و ابر و کهکشان
وسکوت ،
باردار تمام دقایق
سرشار ودیدنی ست
سکوت ، فهم ، ادراک ، اکتشاف
همه عیسی و مریم اند
در کاخ و قصرهای بلورین پیش پا
دردالان فرحناک زندگی
بی قصه ی اسب سفیدو عروسکان دم بخت بی شمار
حیرت کنی بجاست
باید به شیوه ی دگری زیست و زیست و زیست
کاین رمز بی شبهناک زندگی ست
وراز گشایش تمام فسانه ها
تک گوهری شگرف
با پیام یگانگی در بطن ریشه ها
صلح ، سخاوت ، عشق
آن گنج لایزال
درزیر پای فراموشی توده هاست .....
*
از راس خواب بپرهیز
قیلوله ی پرتنش فریب انگیز دیر آشنا
بنگر
بهشت برین پیش پای توست .
از واژه دل بکن
از خوف
از تکلم
از بیان
سرگیجگی مده ، در خویشتن دوام
وپاک کن
با اعجاز صریح و شفافِ کشف و شهود خویش ،
جیفه ای که کِشته ای
درضمیرِ پرجلای آینه
آنگاه ببین ؛
اصلِ تو روشنکده ای ست ،
پربار و فروزان و در اعتدا ل
آسان تراز کشفِ ، معدنی از فیروزه و طلا
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موثر و پر معنی
دستمریزاد