سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      زندگی

      شعری از

      مهرداد مانا

      از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۳۸ شماره ثبت ۸۹۴۴۲
        بازدید : ۲۰۹۵   |    نظرات : ۱۳۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مهرداد مانا

      چشمش که میخندد 
      خود را به خاطر میاورم  :
      درویشی نان جو فرو برده در آب 
      پای نهری در گلستانه 
      سوژه ی سرود سهراب !!
      یا 
      سرداری در  قا.... ( گفته اند به تاریخ پا بگذاری قلمت را قلم میکنیم )
       
      موری بودم که سیلاب شبنم 
      خانه ام را برد
      از خاتم بوسه اش اما
      سلیمان بادها شدم ( معاشران مرا به سادگی الثیای مجید ببخشند ، اساطیر گرسنه ، نان شعرهایم را بلعیده اند )
      ...
      فقیری بودم 
      که کامم از خیال چشمه خشکیده بود 
      مربای تمشک لبانش را سر سفره ی ویارم گذاشتم و به این شعر رسیدم 
      که همتای اشک اوست 
      ...
      از آتشکده ی تنش ، فروغی بر میگیرم وبه جنگ قندیلها میروم
      در گلویش پرنده ای ست 
      که نام کوچک مرا میداند 
      وقتی صدایم میکند ،  یقه ام بوی رازقی می گیرد : 
      شب از موهایش مشتق میشود 
      آفتاب از دستهای اش
       

      نامش .... ( به این باد خبرچین اعتمادی نیست ) 
      نامش گلی ست که از خون سربازان بی وطن روییده ست 
      در لهجه ی لطیفش رودهای سرگردان به هم میرسند .. 
      و 
      بینی اش خرگوشی ست که بساتین سرود مرا بو میکشد 
      ..
      خانمم خالی دارد به رنگ خیال 
      شاید محبوب سلمان او را بشناسد
      چرا که هر دو ، زمانی در کارگاه شاعرتراشی تقدیر ، طره های خیس  گیسشان را بدست واژه ها داده اند . 
      [ کاش پژمان ازین رویای رنگی
      با کلماتش فیلم میگرفت ... ]
      خانمم خویشاوند همه ی خورشیدهاست 
       
      نگاهش میکنم 
      انگار راز مرا کسی در گوش توفان سروده است 
      انگار پیش از گلی ، هرگز گلی در این مرغزار مصیبت 
      سر به دامان نسیم نگذاشته است 
      صفای قدمش 
      دلیل سماع سبزه زاران است 
      و موهای وحشی اش که سماجت شب را باور نکردند
      ..
      اگر این شعر را ادامه دهم 
      به استوای دستانش میرسم 
      که یخساران یأس را بخار میکند 
      در سینه ی چپش حکیمی ست حاذق 
      که هرشب پیش از خواب نبض تمنای مرا
      میشمارد 
      به بوی تنش مانا شدم 
      که آغوشش جهان ناشناخته ی خوابهاست
      اگر این شعر را ادامه دهم 
      سروهای مانکن روستا
      از حسادت اندام خوشتراشش ، سر بر آستان تبر میگذارند 
      همینم بس
      که من همان یکه سوار موعود خوابهای اویم
      که از مشرق گریه هایش 
      طالع این آسمان بی شاعر شدم ...
       
      دوستش دارم
      و این آغاز دفتر جدیدی ست
      به رنگ دریا 
      که شعر من و اشک او به هم میرسند
       
       
      کرمانشاه ۲۸ مرداد ۹۹
      دفتر چهاردهم مانا
       
       
      سلام . خواستم حال همه را عوض کنم . تقدیم به تمام عزیزانی که یکی را دوست دارند و از دستش شراب زندگی می نوشند . و راستی یکی هست که تاریخ و افسانه را خوانده بود گوش یکی دیگر که تاریخ و افسانه را دیده بود میگرفت و میگفت : لطفا از روی کتاب بخوان !!!   .. و فارغ از دروغهای مورخان و مفسران که قاتلان حقیقتند ، و فارغ از سیاست و جامعه و عدالت و انقلاب که زمان نازنین انسان را نفله کردند ، همه ی شاعران این سایت را _ خاصه آنها که عاشقترند _ به این سروده دعوت میکنم . سلامتی و شادی همه ی شما  که دلیل فروغ آفتابید . 
       
      مانا
      ۲۶
      اشتراک گذاری این شعر
      ۷۳ شاعر این شعر را خوانده اند

      مانا جمشیدی ( مهرداد )

      ،

      منیژه قشقایی

      ،

      اصغر ناظمی

      ،

      محمد باقر انصاری دزفولی

      ،

      سحر غزانی

      ،

      پژمان بدری

      ،

      غلامعلی همایونی (شمیم)

      ،

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      برهنه در بارانِ دره ی کومایی

      ،

      محمد قنبرپور(مازیار)

      ،

      محمد راد

      ،

      آرزو عباسی ( پاییزه)

      ،

      سلمان مولایی

      ،

      یدالله عوضپور آصف

      ،

      یزدان سعیدپور

      ،

      شعله(م جلیلی)

      ،

      م فریاد(محمدرضا زارع)

      ،

      مجتبی شفیعی (شاهرخ)

      ،

      حمید قلی پور

      ،

      ابوالفضل زندیه شاهین

      ،

      مرضیه حسینی

      ،

      عسل اسدیان

      ،

      امیررضا خانلاری (وکیل الشعرا)

      ،

      نسرین تیموربخش

      ،

      علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)

      ،

      جمیله عجم(بانوی واژه ها)

      ،

      بهروز عسکرزاده

      ،

      حدیث عبدلی (یارا)

      ،

      محمد حسین اخباری

      ،

      کیمیا طولابی

      ،

      سید حاج احمدی زاده(ملحق)

      ،

      فرشید افکاری

      ،

      سیده شهربانو حاتمی

      ،

      گلاله محمدیان

      ،

      مدیر ویراستاری

      ،

      مجید قلیچ خانی

      ،

      رامینه خوشنام

      ،

      معصومه خدابنده

      ،

      ابراهیم هداوند

      ،

      امید کیانی (امید)

      ،

      دانیال شریفی ( دادار تکست )

      ،

      محمدصدوقی

      ،

      اميرحسين علاميان(اعتراض)

      ،

      سامان سولقانی

      ،

      حامد صمیمی

      ،

      شهرام مودب

      ،

      فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

      ،

      قربانعلی فتحی (تختی)

      ،

      نسرین حسینی

      ،

      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      ،

      حسن مصطفایی دهنوی

      ،

      حوریه دردانی حقیقی

      ،

      سارا شیخ محمدی ( دیانا )

      ،

      فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)

      ،

      میم موسوی

      ،

      بهرام معینی (داریان)

      ،

      روزبه رحمانی (م سپید)

      ،

      موسی ظهوری آرام(آرام)

      ،

      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

      ،

      ایرج محرم پور(صوفی خموش )

      ،

      فرهاد شریف

      ،

      درویش حسین ندری

      ،

      مسيحا الهیاری

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      ماهورا وثوقی

      ،

      حسین راستگو

      ،

      فروغ فرشیدفر

      ،

      فاطمه شه دوست

      ،

      پرستو پورقربان (آنه)

      ،

      تاراناصری راد (خاطره)

      ،

      گلاله ناصری

      ،

      سیاوش آزاد

      ،

      مجیدنیکی سبکبار

      نقدها و نظرات
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۰۲
      درود
      چه كردي ياور
      قمار دو سر سوخت زندگي را
      جز با عشق نتوان تاب اورد
      دلم ميخواد برات دست بزنم
      و جاهلان را به مشق اين شعر
      به مدت چندين ساعت دعوت كنم
      تا بفهمند ميشود معجزه كرد
      و برهاني چون شعر از عقل و دل توامان دراورد
      دليل زنده بودن و پويا بودنت همين است
      رسالت قلم خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۴۰
      سلام امیرحسین جان
      جاهلان البته فراوانند . اما بخشی از آنها در درون خودمان هستند که اغلب تاکید بر جهل بیرون ما را از کنکاش جهل درون غافل میکند . جز این اگر بود ، بیست و یکسال از زندگیم در تاریکی توهم دانستن سپری نمیشد
      تازه الان هم اتفاق خجسته بسیار ساده است :

      فهمیدم که نفهمیدم


      و این را سقراط پیش از شوکران کشف کرد
      مانا پس از شوکران
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۰
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سلمان مولایی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۲۷
      سلام

      و

      مانای من ؛
      بی خیال خوش آمد و خوش نیامد قوم بنی اسراییل ، من دوست دارم تو را حضرت مانا صدا بزنم که پیامبری هستی از قوم شاعران و از نسل شرب مدام ...

      انگار قرار بر این شده است که کودتاهای ایران در این تاریخ که پیش از این منفور بود و از امروز دوست داشتنی ، اتفاق بیفتند ، بیست و هشتم مرداد ماه ، این منفور دوست داشتنی تناقضی دارد که مانای شاعر از آن برای دیوانه تر شدن شعرش به غایت زیبایی سود جسته است ، می گویند بازی سوت داور ادامه دارد و مانا این گفتنی را اثبات می کند به تاریخی که پس از پایان شعر می نویسد و به دفتری که شروع می شود که از قضا آن شماره هم داستان دارد از سیزده عبور می کند و دفتر چهاردهم آغاز می شود ...
      حالا ببینید شعری که حواشی اش این همه شعر است در متن چه بیدادی بر مخاطب بی نوا ی اش روا خواهد داشت ، بیدادی از آن دست که از آغاز ذهن مخاطب را در گوشه ای گرفتار کرده و ضربات نازنین اش را فرود می آورد و جالب آن که ذهن از این همه ضربه ی پی در پی یکی بیش از دیگری لذت می برد گویی که مازوخیستی قهار است ...
      از دیدگاه من شعر یک حسن تعلیل بی اندازه بی کران است که تمام چراهای شاعر و مخاطب را جواب می گوید آن هم به شاعرانه ترین وجه ممکن ، تمام جمله های خبری که شاعر از خویش سخن می کند را پرسشی بخوانید و یک چرا به آن ها بیفزایید ، خواهید دید که علاوه بر بی شمار آرایه ی لفظی و معنوی هر جمله دلیلی شاعرانه ‌و دلربا ست برای این همه شیفتگی مانای شاعر ...
      راستی این شعر عاشقانه است ؟ آری هست
      راستی این شعر اجتماعی است ؟ آری هست
      راستی این شعر سیاسی است ؟ آری هست
      راستی این شعر حماسی است ؟ آری هست
      .
      .
      .
      راستی این شعر زندگی است ؟ آری هست
      آری شعری که زندگی ست باید هم تمام گوناگونی بالا را در خود داشته باشد چرا که درست عین ذهن مخاطب و شاعر است که هر آن می تواند به هزاران چیز مربوط به زندگی بیندیشد و جالب تر آن که شاعر هر گونه از این حالات مختلف را به طریقی مشخص و خاص به کار برده است ؛ وقتی می خواهد از سیاست بگوید قلم اش طعم طنز می گیرد و وقتی از حماسه می گوید قلم اش بوی تاریخ و ...
      و این امر نشان می دهد که شاعر در ناخودآگاه خویش ابررایانه ای بسیار دقیق دارد که همه چیز را در سر جای خود می چیند ولی چون ناخودآگاه است بوی تصنعی از این چیده شدن نمی شنویم ، زیرا همان گونه آن ابررایانه در ناخودآگاه است طرز کار کردن اش نیز از دست شاعر خارج است و در حقیقت این شعر است که شاعر را می نویسد نه برعکس ...

      حرف زیاد دادم و دارد این شهر لعنتی اما مجال من کم و زیبایی های شعر ناتمام و از روی همین است که در چارخطی که نوشتم از شاخه ای به برگی و از برگی به میوه ای ، پس همین جا سخن کوتاه می کنم و به نظاره ی نظرات نازنین دوستان می نشینم ...
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۵
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
      خندانک ن والقلم و مایسطرونخندانک
      سلام پسرم!
      نسبت دادن اصطلاح قوم بنی اسراییل به اهالی محترم سایت که همگی انسانهایی شریف و لطیف الطبع هستن، غیرمنصفانه و توهین آمیز است.
      قداست و حرمت قلم رو با غرض ورزی و بت سازی و باطل پرستی، نشکنید.
      این فرهنگ مظلوم به اندازه ی کافی درگیر و زخمی خرافات هست، شما که شاعری توانمند هستید و باید در جهت آگاهی و خرافه ستیزی قلم بزنید، به این خرافه سازی و خرافه پرستی دامن نزنید.
      آنچه شما نوشته اید نقد شعر نیست
      نوشتاری توهین آمیز و جهل آفرین و عدول کرده از رسالت قلم است، که لااقل می توانستید بدون تیک نقد ارسالش کنید... تا فقط پیامبر و خدایتان که صاحب این صفحه است بخواند و لذت ببرد و پاداشتان دهد.
      زدن تیک نقد برای توهین به اهالی سایت، نشان از گستاخی شما دارد که حقیر، علت اصلی اش را اغماض و گذشت بیش از حد مدیریت محترم سایت در برابر شما می دانم
      و از ایشان می خواهم اجازه ی توهین به اهالی سایت را نه به شما و نه به هیچکس دیگری ندهند.

      والسلام علی من اتبع الحق

      م. فریاد
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۴
      درود آقای مولایی شاعر توانمند خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۴
      سلام بزرگوار
      متاسفانه امکانات سایت جوری ست که نتوانستم پیام شما رو حذف کنم تا دوباره به حاشیه کشیده نشوم . اما مراد از بنی اسراییل یعنی کسانی که ایراد بیخود میگیرند و دنبال بهانه هستند . که انشالله نه شما هستید و نه دیگر کاربران سایت . ضمن اینکه قوم بنی اسراییل به فرموده ی تورات و قرآن قوم برگزیده هستند . و فعلا هم بر جهان حاکمند و تمام انبیا هم از آنها بودند . بعدش مثل کسانی نباشید که حرف دل خود را از زبان پیامبر و اهل بیت میزنند و جدیدا هم رهبری ... شما در شخصی مجاز به ارسال این پیام بودید نه در عمومی و با تحریک افکار و احساسات کاربران و مدیر سایت .
      خیالتان راحت پدرجان ، با حذف مانا ازین سایت این من نیستم که ضرر میکنم . چون بلافاصله به کانال دیگری خواهم رفت و از نو شروع میکنم . همانطور که خروارها شعر و کامنتم را در سایت شعر نو پاک کردند ولی دوباره شروع کردم . آیا بهتر نیست همگی به شعر برگردیم و از این مباحث کشدار و تحریک آمیز بپرهیزیم ؟؟؟ لطفا اگر برایتان مقدور است کامنتتان را پاک کنید . اینهمه کلمات در شعر من بود بجای برداشت منفی از سلمان مولایی ، آیا به آنها میپرداختید بهتر نبود ؟ به قول یارو : سپر به این بزرگی را ندیدی که سنگ بر سرم زدی؟
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۴۴
      درود جناب فریاد🌻
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۳۸
      سلمان عزیزم
      میدانم که چقدر در گزینش شعر سختگیر بودی و باز میدانم چقدر وسواس داشتی که پای شعری بروی یا نروی و گاه میشد که ماهها در صفحه ات میماندی و پای فراتر نمیگذاشتی که نکند بروی و دست خالی برگردی . . و مانا چقدر باید به خود و مزامیرش غره شود ، وقتی حضور روشن ترا در پای تک تک خودسروده هایش میبیند که جمله آیه های شوقند . و هم اینکه به برکت این مزامیر بود که سلمان قلم از غلاف کشیده و به سرکشی دیگر صفحات عزیزان راغب میشود . اما دوست نازنین براستی که عناوین حضرت و استاد و مراد و ... بر تن نحیف این اشعار ، زار میزند و همانطور خود فرموده بودی مانا رابطه ای صمیمی با دوستانش دارد که او را پسرم و پدرم و داداش و مانا و مهرداد صدا میکنند ، و القاب اگرچه از ناحیت مهربانی و رحمت عزیزانست لکن ممکنست موجب غرورم شده و فاصله ای را حس کنم که واقعیت ندارد . چرا که میان من و دوستانم فاصله ای نیست که دلیل رجحان این قلم باشد . و از طرفی گاهی ناخواسته ممکنست باعث تکدر و حساسیت خاطر عزیزانی شویم که آیینه ی روحشان شکننده تر از بغض گلاله است . و اینرا نه من میخواهم و نه سلمان که سرودش ، سروش اشتیاقست .. و راستی دوستت دارم و این اتفاق قشنگی ست برایم که کلبه ی دلم از دوستان خالی نیست
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۱
      درود برادر بزرگوار مانند همیشه از کلامتان آموختم خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۵۱
      خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۲۸



      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۷
      درود استاد فریاد آری مانا چشمه زلالی ست که عده‌ای زیر سایه اش به اقیانوس ها کنایه میزنند و پنهان میشوند پشت چشمه حقیقتی که اقیانوسها از او وام میگیرند مانا ساده است بی ریا بودم که میگویم .نشستم در کنار خنکای سایه اش مانا را باید فهمید .درست که این خاصیت چشمه است که کوزه ها را بر دوش مردمان تشنه شناخته شدن میدهد اما آنچه مسلم است . آینه مانا بر عکس فهم آن عده پاکتر از آن است که جایی برای پنهان شدن آنها در گوشه ای از موج زنگار گرفته اش باشد .آدمیان خلق را آنگونه میپندارند که خود هستی آنها ست این پندار و انتظاری نیست ..بگذار عده‌ای با بردن به مسلخ منفورات ثقیل و کالبد شکافی تاریخ خود را شاعر حس کنند در لای استاد مانا .ما تا هیچ نشویم هست نیابیم و بدبختانه عده‌ای شب و روز دنبال چیزی شدن هستند و این مشکل مانا نیست .نسیم میوزد و خاصیتش این است .درود فریاد بی صدا
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۶
      سلام🌻🌻🌻
      و اما شعر زیبای مانا:
      سلیمان فرزند داود انگشتری داشت که اسم اعظم خداوند بر نگینش بود ، عناصر و موجودات جهان با کمک این خاتم به خدمت خود در آورده بود .
      روزی سلیمان انگشتری (خاتم) خود را به کنیزش سپرد و به حمام رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد. کنیز انگشتری به او داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند.) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند. و سلیمان که به ملک دنیا اعتنایی نداشت و به کنار دریا رفت و ماهیگیر شد
      اما از آنطرف آن اهرمن بدذات هم مدت کوتاهی با خاتم سلیمان سلطنت کرد ولی بعد از اندکی از ترس خاتم را در آب افکند و ماهیان آنرا به وسیله ای برای سلیمان پس آوردند و دیو فراری شد .
      حافظ میفرماید :

      اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
      که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود


      البته قصدم این نیست که ماجرای خاتم سلیمان و داستان او با مور که در قرآن آمده را اینجا شرح دهم . فقط میخواستم بگوم منم مثل خیلی از عارفان و شارحان فکر میکنم که آن خاتم همون عشق حقیقی بوده که باعث میشود وقتی توی دل کسی باشه ، بر اهریمن پیروز میشه . و اهریمن های وجود ما فقط با عشق حقیقی و پاکه که برده و فرمانبردار میشن . یعنی با عشق است که هوای نفس را میتوان رام نمود .
      از معدود کسانی بودم که زمان سرودن این شعر ، به نوعی کنار مانا بودم . ازشون  خواستم در مورد این قسمت توضیح بدهد :

      _ موری بودم
      که سیلاب شبنم خانه ام را برد
      از خاتم بوسه اش
      سلیمان بادها شدم _

      و اضافه کرد که منم مورچه ای بیشتر نیستم و این قدرت را عشق او به من داد که بر کلمات سلیمانی میکنم . برای همین است که در جایی دیگر هم زن را نام دیگر خداوند دانستم ( شعری که در سایت نو منتشر شد و امیدوارم روزی اینجا هم منتشر شود ) منم فقط توضیحات تلفنی خود شاعر را اینجا نوشتم .
      انتظار نداشتم که شعر به این زودی منتشر شود . مانا معمولا شعرهای تازه اش را پخش نمیکند . حتما دلیلی داشته . اما میدانم که همه دوستانی که چند روز پیش از طریق واتساپ این شعر را دریافت کردند میخکوب قدرتهای پنهان و آشکار این قلم شدند . و چه کسی از گلی جانم 😍 شایسته تر است به تبریک و بوسیدن ؟ که عشق حقیقی اش شاعر ما را سلیمان کرده😍❤. پس نمیشود مانا را دوست داشت اما خانم زیبا و مهربان و ادیب و اصیل و معصومش را دوست نداشت که خالش به رنگ خیال است و سروها به اندامش حسادت میکنند و از بوی تنش مردی مانای دو جهان شده .
      این شعر وصف عاشق نیست وصف عشق است و بیخود نیست اگر به تمام عشاق واقعی تقدیمش کردند .
      من هم به مانا و خانم دوست داشتنی که از زیبایی گل آفتاب گردان چیزی کم ندارد هزاراااااان گل آفتاب گردان تقدیم میکنم🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻😍😍😍😍🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۵۱
      بخشی ازین شعر را در واقع مدیون تو هستم
      وقتی از زیبایی خانمم گفتی و گفتی آیا آن هنگامه ی موعود نرسیده که دست از سر معیشت و سیاست و تاریخ برداری و برای این آهوی زاگرسی مستانه ای بسرایی ؟ و این شد که هنگامه فرا رسید و من شاعر امواج گیسوان زنی شدم که اشک او خونبهای شعر ماناست .
      و چه زیبا این تیکه پیامها و حرفها را رفو کردی و به لعاب ادب آراستی !! باورکن اغلب که با شما یا هرکدام دوستان سخن میگویم بر شانه ام همایی مینشیند که دانه چین نگاه اوست . و خود به آنچه که میگویم واقف نیستم . و چه خوبست که تو تدوین میکنی این شلخته گوییهای پیر بی خانقاه را
      و البته نام اعظم که آدمی را آسمانی میکند و آسمان را مسخر انسان ، همانا عشق است که جانبش عزیز است . مثل تو که بشارت فراوانی و برکتی
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
      سلام بر سحر عزیزم خندانک
      بدون شک زیبایی کلامت ناشی از زیبایی درونی خودِ توست نازنینم خندانک
      چه خوب است که سحری داریم به مهربانی آفتاب خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۵۰
      سحر خانوم سپاس از شما خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۸
      قشنگ بود بیشتر پشت زمینه مفهومی که پشت این مثال پر از اندیشه خوابیده احسنت
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۵۷
      سلام به همه ی دوستان

      برخی از کاربران عزیز سایت ، بابت بستن نظرات برای سروده ی اخیرم ( آواز احمدی ) گله مند بودند . خوب اگرچه دیدن نظرات و نقدهای عزیزان برای هر کاربری جذاب است و من از بچگی یادمه بشدت شلوغ بودم و همیشه ی خدا سرگل مجالس و گروهها . اینجور که همیشه منبر دستم میفتاد و ملت این توفیق اجباری را داشتند که وراجیهای مانا را تحمل کنند . اما نگاهی به چند قطعه ای که از اول ورودم به اینجا گذاشته ام برایم ناامید کننده بود . یعنی کاربری یا کاربرانی خواسته یا ناخواسته صفحه را به حاشیه بردند و باعث شهید شدن شعر شدند . برای "ظهور" و " اینک ابراهیم " گفتند به مقدسات توهین کردی .
      برای " هذیانی " گفتند شعر سیاسی نگو ، یکبار به کامنت سلمان مولایی گیر دادند که منظورت از قوم بنی اسراییل چیه ؟ یکبار گفتند توی صفحه مانا چرا گل میذارید ؟؟ یکبار گفتند کامنت عسل اسدیان رو پاک کنید . یکبار لات چاله میدان میاد از دم به همه توهین میکنه که مانای شاطر ، شاعر شده و آخرشم معلوم نشد از کجا و چرا آمده بود ؟ و ..... خوب هرکدام از ما ضعیف یا قوی بالاخره چیزی مینویسیم و این توقع زیادی نیست که انتظار داشته باشیم شعرمان مورد بررسی قرار گیرد . شما شعر مانا را شرحه شرحه کن ببین آیا جیکش بالا میاید ؟ مگر نه این بوده که درین چند سال با روی باز و لبخند پذیرای هرگونه نقد و نظری در مورد شعرم بودم ؟؟ اما آیا درست است شعر را رها کرده و دنبال مباحثی برویم که نه برای شاعر و نه برای مخاطب و نه برای سایت نفعی ندارد ؟؟ مثلا کجای شعر ظهور توهین بود ؟ چرا دوستانی که آن ایراد را مطرح کردند بحث را باز نکردند که بدانیم بالاخره مشکل آن سروده کجا بود که بوی توهین میداد ؟؟
      بخصوص این انتظار از پیشکسوتان این سایت میرود که نگذارند صفحات عزیزان به حاشیه برود ، بهرحال اینجا برای شعر آمده ایم . حتا در تندترین نوشته ام که پای شعر کدخدای نیستی گذاشتم ( و از مدیر محترم سایت تقاضای حذف آنرا دارم ) باز هم از موضوع و ساختار خود شعر فاصله نگرفتم . ( و هدفم فقط تنبیه و تذکر بود وگرنه الانم ببینمش ماچش میکنم . بیاد پای شعر مانا هرچی دلش خواست نثار شعرم کنه ، برای خودم ناراحت نمیشم )
      از طرفی روزهای اول که آمدم بر حسب عادت سمت تیک نقد میرفتم ، همان هم مساله شد که خوشبختانه الان تعداد نقد و نظر بالا رفته و این شور و شوق را باید به فال نیک گرفت .

      بهرحال من بی تعارف بگویم اگرچه بخصوص از جناب آقای استکی و جناب م . فریاد عزیز یه کوچولو هم گله مند شدم اما باور کنید همه را دوست دارم .
      شعر اخیر را هم روی چشم ، میفرستم برای انتشار مجدد که نظردهی هم باز شود و نیوشای نظرات عزیزانم باشم . اینرا هم اضافه کنم از حضور پررنگ مدیران افتخاری سایت در پای صفحات تک تک کاربران استقبال میکنم ، و به آنها خداقوت میگویم . و ایکاش در همه ی ابعاد جامعه ی ما چنین مدیران فعال و مسئول و شریفی داشتیم . این نقد شعر نبود . اما با تیک نقد میزنم که دیده شود چون پیامی ست عمومی ، و چون تریبون دیگری را نمیشناسم یا بعلت تازه کاری ام نمیبینم . پای همین شعر مینویسم


      دوستدار همه ی شما
      مانا
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۱۲
      سلام و عرض ادب به استاد عزیزم مانا
      بودنت بشارتی ست در شعر
      همیشه بمان و با حضورت به شعر معنا بده مهربانم خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۲۷
      ممنونم حدیث عزیز
      شعر آواز احمدی را مجددا منتشر کردم تا کی بیاد الله اعلم
      ممنون که محبت داری
      مسيحا الهیاری
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
      سلام مانا امیدوارم اعصابت بشکند میان دریاغرق بشی جان همه راحت بشه ولی من میزنم به دریا چون بدون دیوانه دیوانه خانه مزه ندارد .دنیا دنیای دیوانه گی هاست
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۴
      سلام مانا میدانی کسی اندازه مسیحا حال درونت را نمیشناسد .بماند اهل مشهور شدن در لای مانا نیستم
      اما آنچه رنجم میدهد ...حمایت غلط عده ایست که از مانا میکنند .خیلی ها از روی تلقین و اسیر جو شدن عده‌ای خالی کردن خودشان آن هم در صفحه بیچاره مانا ولی بدبختی اینجاست کسانی هم بلا نسبت مانند ....که از بقیه طبیعت میکنند بی فکر و از روی غریضه به چاه میافتند .و نمیگذارند مجسمه بی نقص میکل آنژ آنچه هست نشان دهد
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۰۴
      باسلام
      ودرودها
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۵
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      سلام جناب ناظمی عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
      سلام
      بودنتان ، آواز فرحناک درناهاست ... سپاس خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۷
      درود جناب ناظمی خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۲۹


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۳۵
      سلام شیخ

      آخه یه چیزی که بدون نقص رو چطور نقد کنیم؟؟؟
      بابا هوای ترک خوردنِ استخوون های فرتوت مارو هم داشته باش خندانک خندانک خندانک
      ایران همیشه تعطیل از فردا یه هفته تعطیله از کجا برم احساسمو گچ بگیرم وقتی بعد از خوندن این شعر از 666 جای مختلف قولچش در رفت خندانک خندانک خندانک

      از همون خط اول با آرایه ی حس آمیزیِ چشمم که می خندد
      نوید اینو میده با شعری تنومند طرفیم پر از شکوفه های صنایع ادبی...

      تا الان خودمو تو یه شعر ندیده بودم

      الانم برم دنبال روحم که شیفته شدو به بیابون زد

      خندانک خندانک خندانک خندانک
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      سلام شاعر خلاق خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۰
      پژمان موجودی ست نیمه الهی که نمیشود او را دوست نداشت . خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۷
      درود جناب بدری خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۸
      خندانک
      ارسال پاسخ
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۱۳
      حس و حال قشنگتون رو خریدارم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۰


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      محمد قنبرپور(مازیار)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
      عاشقانه زیبایی بود بلند و قوی و سپید مثل مانا خندانک
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      سلام هم قبیله ای عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۱
      آمدنت بخشی از نویدهای فروردین است به شکفتن گل خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۱
      درود جناب قنبرپور خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۰


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      محمد راد
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۵
      به به
      مانا جان
      خیلی زیبا بود
      و من تازه فهمیدم
      چقدر خودت و شعرهایت را دوست دارم

      صفای قدمش
      دلیل سماع سبزه زاران است
      و موهای وحشی اش که سماجت شب را باور نکردند
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      سلام خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۱
      درود جناب راد خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۷
      محمد عزیزم خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۱


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      آرزو عباسی ( پاییزه)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۴۶
      درود بر شما برادر بزرگوارم
      یکی از بهترین شعرهایی بود که از شما خوندم و دوستش داشتم!

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      همچون نام زیبایتان، مانا و بلند آوازه باشید و در پناه عشق! آمین خندانک خندانک خندانک خندانک
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۶
      درود آرزوی خوش قلم و عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۶
      سلام بر مهربان خواهرم
      صفای قدمتان که آمدید و قدم و قلم رنجه نمودید خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۱
      دررود بر شما بانو عباسی خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۲


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      یزدان سعیدپور
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۳۰
      بسیار زیبا بود
      اجازه دهید قلم من بگوید:
      سرداری در قادسیه(رستم فرخ زاد)یکی از مظلوم ترین سردارهای وطن
      نامش اما ...
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۶
      درود خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۲۸
      سلام شاعر نازنین
      بله سرداری در قادسیه که درست حدس زدی . ناز قلمتان خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
      درود جناب سعید پور خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۲



      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۳۲
      ای کاش اون دکلمه ی زیبا هم به سایت ارسال میکردی
      واقعا تاثیر گذار و زیبا بود خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷
      ای کاش ....
      ارسال پاسخ
      ابوالفضل زندیه شاهین
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۵۵
      سلام مانای عزیز دوست خوبم

      باز شعری بسیار زیبا و پر از صنایع ادبی از قلم توانمند شما خواندم

      عالی سرودی دوست من
      موفق و پیروز باشید خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۱۹
      تا چهره ی بانمک و مهربان تو رو به یاد میارم ، حس رضایت و خرسندی میاد برام
      تو دوست نازنین منی . و قدرتو میدونم
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
      درود جناب زندیه خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۶
      خندانک ارادت....منتظر شعرت هستم ابوالفضل جان خندانک
      ارسال پاسخ
      ابوالفضل زندیه شاهین
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۵۵
      😘😘😘😘
      عسل اسدیان
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۴
      درود بر مانای عزیز
      بابای مهربان انتقامتون رو از سایت شعر نو گرفتم
      این متن پروفایلم در سایت شعر نو :تقدیم به همه اعضای قبیله و هنر دوستان خندانک
      *********************
      قابل توجه مدیریت سایت شعرنو:
      بنده حدودا چند ماهی است که در این به اصطلاح سایت فعالیت میکردم واینجا را محفلی برای هنرمندان و شاعران وهنردوستان میدانستم اما چندی است متوجه شدم اینجا فقط شده مکانی برای تشویش وبی احترامی و حذف افراد فرهیخته وهنرمند و این جای بسی تاسف است.در این مدت کوتاه تنها دلیلی که در این سایت فعالیت میکردم ، راهنمایی و انرژی بود که از پدرم مانا دریافت میکردم . اما مدیران این سایت به جای تشویق افرادی مثل ایشان ، مدام در پی منزوی کردنش بودند و سرانجام هم به دلایل واهی مسدودش کردند . حالا مانا به سایت ناب رفته و در پی او خیلیها به آنجا رفتند و وزنه ی سایت ناب را با قلمهای قوی و شعرها و کامنتهای زیباشون سنگین کردند . تا شاید مدیران این سایت به خود آیند و قدر قلم بعضی افراد را بدانند و سیاست شاعرستیزی شان را کنار بگذارند .
      از این به بعد من هم خود را عضو این سایت شاعرکُش نمیدانم . شما فقط برای تیغ زدن سایت درست کردید.تازه متوجه شدم این سایت وابسته جهت تضعیف افکارو غرض ورزی یک سری افراد است.
      ******************
      ای کاش بیشتر قدر بدانند و اندیشه ها را پاس دار باشند

      به امید اندیشه آزاد بشریت
      عباسعلی استکی(چشمه)
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۴۲
      درود بانو اسدیان گرامی
      اینجا سایت وزین شعر ناب است
      لطفا حاشیه های جاهای دیگر را اینجا متذکر نشوید
      لطفا تنها در پی شعر و شاعری باشید
      بر اساس قوانین سایت ستون نقد مخصوص نقد علمی ادبی
      موثد و کاراست
      نه گله و شکایت
      از مدیران اجرایی سایت تقاضای حذف این گلایه را دارم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۶:۰۱
      مهربان دخترم
      شکی نیست هرچه مینویسی ، همه آیه ی رحمت است و آیینه ی مهر . و هرچند رئوفان این خطه ، وارثان کلمه و یساولان مدینه ی مهرند ، اما شاید از عمق ستمی که بر مانا و دوستانش رفته بی خبر باشند . نمیدانند که ما در آن سیاهچال بی منیژه چه کشیدیم که کنون بر مسند غضب و انتقامیم و ردای خشم بر شانه انداخته ایم .. از آنچه که در پروفایلت در سایت شعرنو نوشتی اگر بگویم خوشحال نشدم جفایی ست نابخشودنی . دلم را به فردا خوش کردی نازنین دخترم و فهمیدم نمیتوان پشت قلمی را شکست که پشتش به کوه محبت دوستانش گرم است . الان ساعت شش صبح است ، ساعتی بخوابم و فردا ادامه ی مسیرم را به سمت کاشان بروم . اما قطعا فردا پیامت را به خانواده ام نشان خواهم داد تا همه بدانند دختر مانا ام ابیهای اوست .
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۶:۲۲
      سلام بانو عجم عزیز
      مایلم نظرتان را در مورد شعر بدانم . بالاخره فارغ از بحث های حاشیه ای ، این شعر به عا شقان تقدیم شده و شما هم یکی از سوختگان سودایید . این حس است که مرا به تو و تو را به انسان گره میزند . ما همه از یک تباریم
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۶:۲۴
      جناب استکی عزیز
      شایقم که نظرتان را در مورد شعر زندگی بدانم تا حواشی مترتب بر آن . آیا این شعر حسی در شما برانگیخت یا جمله باد هوا بود ؟
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
      درود بر عسل مهربانم خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۴
      عسل خواهر گل خودم خندانک زنده باد خندانک
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۷
      به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان را
      درود
      ارسال پاسخ
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۸
      سلام مانای عزیز
      تصورت کردم
      قلم به دست گرفته ای. چشم به بانو دوخته ای و نو نوشتهای و نوشته ای.....اخرش هم یاد دوستان در سایت اوفتادی
      و تقدیم کردی به منظر چشمان ما.
      افرین به تو
      صمیمی بود. ساده . و رو.....
      ممنون از شما بابت اینکه این حس زیبایت را به ما هم تقدیم کردی
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۱۵
      از اینکه با انسان شریف و آگاهی چون شما آشنا هستم به خود میبالم . و کمی از شما هم گله مندم که چرا دیر به دیر شعر منتشر میکنید . من واقعا قلمتان را دوست دارم و افتخار میکنم در صفحه نازنینی چون شما درس پس بدهم
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
      درود بر شما جناب شفیعی خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲
      خندانک
      ارسال پاسخ
      فرشید افکاری
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۵
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      گاهی فقط باید گفت زیباست... همین!
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
      ممنونم از شما فرشید جان ، و سپاس بی دریغ از حضورتان
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲
      خندانک
      ارسال پاسخ
      رامینه خوشنام
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۵۲
      درود جناب مانا
      بسیار عالی بود مثل همیشه
      مانا باشید در یادها🌹🌹
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۰۲
      سلام
      با خسته ترین اعصاب به شما خوشامد میگم . ممنونم که به شعر توجه کردید
      ارسال پاسخ
      معصومه خدابنده
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      سلام وارادت
      درود بر شما
      🌹🌹
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۰۳
      حضور معصومانه ی شما را قدر میدانم بانوی بزرگوار .. سپاس از التفاتتان به این دلنوشته
      ارسال پاسخ
      دانیال شریفی ( دادار تکست )
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۴۹
      خندانک خندانک زیبا و پر از حس خندانک خندانک

      لایک شد شعرتون👍🌹
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۴۵
      تا باد چنین بادا
      ممنونم از انرژی خوبتان
      ارسال پاسخ
      محمد قنبرپور(مازیار)
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
      سلام دوباره به مانا و شعرش و دلیل شعرش
      راستش چند بار خواندم و هر بار لذت بردم فقط گاهی پیش خودم میگم کاش با توجه به غنای واژگان شعرت از خانمم استفاده نمی‌کردی
      گل من خیلی بهتر بود البته ببخشید بی ادبی کردم خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۴۵
      سلام
      ممنونم از شما مازیار عزیز
      و این صفحه را به قدوم قلمت مبارک کردی .... خانم در اینجا نام خاص نیست و به معنای عام هم استفاده نکردم
      دلیل معنوی اش اینست که من بعد از حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام ، فقط به مخاطب این شعر خانم گفته ام
      و دلیل فنی اش آرایش واجهای آن سطر با حرف خ بود . که با خال و خیال در ترازوی وزن و ریتم قرار بگیرد .
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۱
      ارادتمند مازیار عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      سامان سولقانی
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۰۲
      درود !
      نشسته ام
      به در نگاه می کنم ...
      دریچه آه می کشد

      ه سایه

      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۳۶
      سلام پسر خوش تیپ سایت
      جزو کسانی هستی که دوست دارم بیشتر بشناسمش
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۰
      خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۳۱
      سلام وعرض ادب جناب جمشیدی بزرگوار
      بسیارعالی دست شما درد نکنه ببخشیدکه بنده
      دیر خدمت رسیدم موفق بلشید وسرفراز
      درود برشما خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۱۱
      ما لکها میگیم دیدن دوست چه ساعتی چه سالی
      شما هر زمان که بیایید آندم مبارک است و مقدمتان گرامی

      ممنونم که زحمت میکشی عزیز دل
      ارسال پاسخ
      نسرین حسینی
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۵۴
      درودها برمانای عزیز واژه ها ناب

      بسیار زیبا بود ودلنشین

      قلمت همیشه ستودنی ست

      رقص قلمتان ماندگار
      وسپاسگزارم از شما خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۱۴
      سلام بر بانوی افاعیل ناب و غزلهای شیرین
      به خدا بودنتان غنیمتی ست در این صفحه ی پرآشوب که نوید آرامش است
      ارسال پاسخ
      حسن  مصطفایی دهنوی
      يکشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۳۵
      درود ها
      عالی است
      پاینده باشید
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۰۸
      صفای وجودتان . مرسی بابت کامنت خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۱۱
      درود بر شما
      هرچه بخواهم بنویسم دست کم‌سوادی‌ام در این حوزه حسابی رو می‌شود پس به این بسنده میکنم که تصاویر شعرتان را می‌شود تعمیم داد به خود، حتی اگر مصداق‌های بیرونی را از نزدیک نشناسی.
      و عاشق حق دارد اینهمه زیبایی بتراشد، که عشق حق دارد به گردن تمام زیبایی‌ها

      عشقتان به زیبایی‌ها مستدام

      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۲۷
      آمدنت را به فال نیک میگیرم بزرگوار
      خوشحالم که آمدید
      راستش دقایقی بود که دلم از چیزی گرفته بود . پیامتان دلم را وا کرد و خوشحال شدم
      ارسال پاسخ
      علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)
      علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۳۳
      خندانک خندانک خندانک
      درویش حسین ندری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۱۰
      عرض ادب
      عالی سرودید احسنت

      🌹🌹🌹🌹🌹🌹
      بهرام معینی (داریان)
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۶
      درود فراوان مانای عزیز استاد بی بدیل وفرزانه 🌷
      بسیار عالی ومنطقی قلم زده اید 🌷
      مستدام وشادکام در پناه حق 🌷
      ایام بکام 🌷
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۵
      راستی سلام و تبریک مرا به زن داداش همتبارم برسان
      محمد باقر انصاری دزفولی
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۲۴
      بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
      سرود های شما
      زیباست
      دردل غوغاست
      بوسه عشق بر لب هاست
      گفتگوی دل وعشق
      در رویاست
      بهاران در خزان و در سرماست
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      حسین راستگو
      يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۰۵
      سلام و عرض ادب
      اومدم شعر بخونم و برم بعد دیدم چه میدان جنگی شده این زیر شعر خندانک
      ولی خوب شعر خوندم و جنگ مال من نیست. من چیزی برای اثبات یا جنگیدن ندارم...
      شعرتون خوب بود خوش گذشت خوندمش و تمام ممنون
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      نانا شه دوست
      شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۰۱
      سلام و درود
      زیبا سرودید
      در عشقتون مانا باشید🌹
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۳۶
      سلام
      مانده ام از کجای این خرمن با برکت شروع کنم که در حق باقی آن اجحاف نشود ؟

      چشمش که میخندد ( حسامیزی )

      خود را به خاطر میاورم  ( واج آرایی )



      درویشی نان جو فرو برده در آب 
      پای نهری در گلستانه 
      سوژه ی سرود سهراب !!

      ( نقبی به شعر صدای پای آب مرحوم سپهری و دو قافیه ی آرام و شاید اتفاقی که خوش نشسته اند )

      یا 
      سرداری در  قا.... ( گفته اند به تاریخ پا بگذاری قلمت را قلم میکنیم ) ← نیمه تلمیحی به جنگ قادسی و کلی حرف که شاعر عمدا کات کرده و گناهش را هم زیرکانه گردن محتسبان انداخته



       

      موری بودم که سیلاب شبنم 
      خانه ام را برد
      از خاتم بوسه اش اما
      سلیمان بادها شدم

      ( تلمیح داستان حضرت سلیمان که البته سحر عزیز زحمت این قسمت را کشیده و به زیبایی باز کرده

      ...
      فقیری بودم 
      که کامم از خیال چشمه خشکیده بود 
      مربای تمشک لبانش را سر سفره ی ویارم گذاشتم و به این شعر رسیدم 
      که همتای اشک اوست 

      در این باره فقط شعر مولانای جان را میشود پانوشت کرد که : دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم



      ...

      از آتشکده ی تنش ، فروغی بر میگیرم وبه جنگ قندیلها میروم

      ترکیب زیبای آتشکده ی تن که داغی مقدس تن او را توصیف کرده که قندیلها را آب میکند . آیا قندیلها سدهای و موانع این معاشقه ی مقدسند ؟


      در گلویش پرنده ای ست 
      که نام کوچک مرا میداند 

      ( اشاره به صدای او که لطیف است و با شاعر صمیمی و خودمانی )


      وقتی صدایم میکند ،  یقه ام بوی رازقی می گیرد : 
      شب از موهایش مشتق میشود 
      آفتاب از دستهای اش

      ( واقعا این قسمت را چگونه توصیف کنم که جان خود شعر ملول نشود ؟ )
       


      نامش .... ( به این باد خبرچین اعتمادی نیست ) 
      نامش گلی ست که از خون سربازان بی وطن روییده ست 
      در لهجه ی لطیفش رودهای سرگردان به هم میرسند .. 
      و 
      بینی اش خرگوشی ست که بساتین سرود مرا بو میکشد 


      ( توصیفاتی که آرام و شاعرانه اند و بوی زندگی میدهند )
      ..
      خانمم خالی دارد به رنگ خیال 

      ( واج آرایی با حرف خ )

      و تکرار واج آرایی اینبار برای تاکید دوباره بر داغی و فروزندگی تنش :

      خانمم خویشاوند همه ی خورشیدهاست 

       

      نگاهش میکنم 
      انگار راز مرا کسی در گوش توفان سروده است 
      انگار پیش از گلی ، هرگز گلی در این مرغزار مصیبت 
      سر به دامان نسیم نگذاشته است ( همچنان ترکیبهای استثنایی که خاص قلم ماناست و جناس زیبای نام معشوق با گل در _ گلی _

      ..

      استوای دستانش
      یخساران یأس
      نبض تمنا

      سه ترکیب در خطوطی که بوی زن و زندگی را میشود از آنها استشمام کرد


      با شاعری طرف هستیم که لحظه لحظه ی شعرش را زندگی کرده و خوشبخت است چرا که او نیز یکه سوار موعود خواب اوست . آنهم در جامعه ای سترون که شاعر رنجیدگی اش را با ترکیب آسمان بی شاعر از آنها نشان میدهد . به قول جناب مولایی این شعر البته اجتماعی هم هست و اصلا مگر میشود مانا منزوی باشد و نقد مشکلات جامعه اش را حتی درین عشقبازی جانانه فراموش کند ؟


      درین شعر اگرچه مانا سراغ کمتری از اسطوره ها گرفته ، اما باز هم روح افسانه دوست او اینبار از دوستانش اسطوره میسازد و پای مجید و پژمان و سلمان را به وسط میکشد که نشان دهد برای اسطوره ها همیشه لازم نیست از شاهنامه و تورات و قرآن وام گرفت . مانا اینبار سراغ اساطیر زنده میرود

      دوست داشتم از این شعر میتوانستم ایراد بگیرم اما نتوانستم و اینکار را بر عهده دوستانی میگذارم که بیرون از شعر ما را نگاه میکنند که این ترانه ما را با روح و جسم مان در هم تنیده است
      شعر و شاعر در فضایی منحصر بفرد سیر میکنند فضایی مملو از عشق، عشقی که نه تنها منبع وجودی خود که تمام آنچه در پیرامونش هست خواه از جنس مهر، خواه از جنس کین؛ همه را به خود جلب میکند و چه بسا سرانجام سنگ ناچیزی را گوهری تابناک گرداند...
      آنچه هست و آنچه از مانا باقی خواهد ماند عشق است و مهر؛ دست دوستی و جوانمردیست و رویی گشاده و نگاهی به تواضع باران...
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۲
      نبودی
      وقتی خیزابه ام خون شد
      و دریای دلتنگی
      به ساحل گونه هایم کوبید !!

      نبودی ..
      وقتی خشکیدم از عطش و
      بر خاک شور چشم انتظاری
      جان دادم !!!

      خبری از تو نبود ؛
      وقتی بی چراترین چکامه هایم را
      ته چاه کنعا

      آه نبودی نازنین و من این شعرها را
      به گوش باد میخواندم و
      به ناف خاک میبستم !!
      من آن بحیرای بیهوده بوده ام
      بر بام دیر دوری
      که مبشر رسالت هیچ رسولی نشدم
      ...
      نبودی و خورشیدم را به سردابه بردند ؛
      زنان سترونی که میگفتند
      با ما بیامیز ای پیامبر
      ما مادران مقدس منجیان فروتن قرونیم
      که تن به موج مردد هامون شعر تو
      داده ایم ...
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۵:۴۹
      خندانک ارادتمند خواهر گلم
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۲۸



      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۰۳
      درود بر همه ی عزیزان که زحمت نقد و نظرات مثبت یا منفی را بر شعر مانا داشتند.جناب سلمان مولایی و خانوم گلاله ی بزرگوار و سحر عزیز و دیگر دوستان که زحمت کشیدند و وقت گذاشتند....
      از آرایه ها و معنا که‌عبور کنیم به نقطه ای در شعر میرسیم که من میگویم شعر را نباید ساخت بلکه باید سرود...البته شعر صنعتی و بازاری ساخته میشود اما روح اثر را مخدوش میکند،انگار قطعه ی پیانوی پاییز طلایی فریبرز لاچینی را اگر من بنوازم‌با همان نت و همان پیانو
      همان صدا را میدهد اما روح‌ندارد....یک هنرمند واقعی و ژرف نگر فورا متوجه تغیر ضرب دست میشود،
      مانا برای سرودن شعر نکته ی جالبی دارد که در لحظه میسراید اما آرایه سرایی میکند،با آنکه بداهه میسراید تکنیکال سروده میشود شعر...این جا نقطه ای است که من یک اثر را با روح یا بی روح میشمارم...حالا مخالفان زیادی دارد این حرف...خب داشته باشد...باید به هنر مومن بود،و این اتفاق زمانی انجام میشود که ابتدا مغز شاعر از هجم اطلاعات اکتسابی مملو شود و در لحظه بتواند کلمات مورد نظر را پیدا کند در حالی که ارتباط افقی انجام میشد پلی بک به عقب تر هم بزند و ارتباط عمودی بین واژه ها اجرا شود،سپس اینکه این تکنیکال سرودن هدف مند باشد و رسالت خود را هم اجرا کند
      و اما مهمتر که قلب شاعر مملو از دلیلی برای سرودن باشد که به او با دیدن یک تصویر یا شنیدن یک صدا یا خواندن یک اثر ،از سر ذوق آمدن شعری الهام شود...
      میدانم خارج از این پروسه هم هزار شعر خوب سراییده اید اما روح اثر با تغیرات بعدی و ویرایش و یا به زور سراییدن هر بار کم رنگ تر میشود....هرچه در این سری عملیات پخته تر شویم شعر معجون لذیذ تری و کارآمد تری خواهد شد چرا که از ترکیب آنی الهام و تکنیک بهره میبرد و یک ارتقای ژنتیکی مثالی برای هنر یا شاخه ی شعر از هنر میباشد...پختگی با تکرار و البته داشتن ذات در این نوع نوشتن به وجود می آید...
      با تشکر از حوصله ی شما و مانا برادر خوش سرا ی من خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۳۹
      سلام مجید
      راستش هرچند با حرفات کاملا موافقم و معتقدم شعر ساختنی نیست بلکه سرودنی ست . و معتقدم نمیشود برای شعر زمان و مکان و اندازه و موضوع تعیین کرد . ( دستکم برای شعر مانا ) اما وقتی به نقش محیط و ژنتیک بر تربیت انسان میرسم ، چیزی برای توجیه ندارم . که نه محیطم ادبی بود و نه تا پانصد سال قبلش در میان ایل و اجدادم کسی اهل شعر و ادب بوده . و اینکه مرا ذاتا شاعر میدانید اگرچه همه از مهربانی تو به ماناست . اما جز عشق و امید به یافتن موعودم ، نمیدانم این ذات را چه کسی سراینده ی مزامیر کرده .
      بهر روی به شناخت خودم دیگر اهمیتی نمیدهم . همینکه او را شناختم یعنی پازل تکمیل شده
      ارسال پاسخ
      شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۲۸


      بسم الله الرحمن الرحیم
      قل اعوذ برب الفلق
      من شر ما خلق
      و من شر غاسق اذا وقب
      و من شر نفاثات فی العقد
      و من شر حاسد اذا حسد
      ارسال پاسخ
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۵
      دوستش دارم واین آغاز دفتر جدیدی ست به رنگ دریا ...

      عرض ادب و درود بر مانا شاعر
      چه عاشقانه ی دلکشی ، بسیار عالی خندانک
      لبخندو بوسه آذین بخش دفتر جدیدتان .

      خندانک خندانک خندانک
      سحر غزانی
      سحر غزانی
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۴
      درود منیژه ی ماه رو خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
      تو همیشه خوبی ... همیشه خوب بمان خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۱۶
      درود بر منیژه ی عزیزم خندانک
      بانوی مهربانی ها خندانک
      ارسال پاسخ
      شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۹ ۰۲:۲۴
      خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
      درود مهرداد عزیز و بزرگوار...تا ساعاتی دیگر که همدیگر رو ملاقت خواهیم کرد،عجالتا یک تشکر بابت نشر این اثر فاخر از شما دارم و آن حضرت حافظ که به گل ایراد گرفت را ببخشید ،برای یک مصرع تنها هم دنبال وزن میگشت،به هر حال خندانک خندانک خندانک خندانک
      هزار گل تقدیم همه ی دوست داران مانا و شعرش خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۳۵
      سلام
      الان که دارم این کامنت رو نگاه میکنم ، هیچ جایش نه توهین بود نه کنایه به خانم عجم
      من نمیدانم ایشان چرا برآشفت

      بگذریم .... راستی حالت بهتر است ؟؟
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۶
      درود جناب افکاری خندانک
      دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۰۵
      درود استاد
      عالی خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      درویشی نان جو فرو برده در آب
      پای نهری در گلستانه
      سوژه ی سرود سهراب !!
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۲۵
      سلام
      البته استاد نیستم
      ولی خوش آمدید . تمام ساراهای زمین خواهران مانا هستند
      ارسال پاسخ
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۵۵
      درود جناب مانا عزیز و دوست داشتنی
      ‌قلمت مانا و سبز باشد گرانقدر ترین خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۳۶
      ممنونم حدیث جان
      حضورت باغ پر از گل است
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0