پدرم،پیشه ی چوپانی داشت
در زمستان پر از سردی ده زاده شدیم
من و آرش
ز همان مادر پاک!
مادرم رفت در آن دم که (من) آمد به جهان
مادرم رفت و پدر ،تنها شد
مادرم رفت و همه فرزندان
به عزا بنشستند
آه بر طفلانش!
من و آرش،سرما
من و آرش،بی شیر
من و ارش ،بی مهر
من و ارش............
چند روزی پس از آن نزد پدر آمده اند
و به او گفته شد این طفلان را
به کسی دیگر ده
لیک او ارش را
آن جگر گوشه به کس نسپارد
لیک من را به کسی دیگر داد
که بزرگم کردند
آرش از سختی میدان،جان داد
چند روزی پس از ان شام سیاه
چند روزی پس از ان داغ بزرگ
آرش از دنیا رفت!
و پدر تنهاتر
بچه ها افسرده
و پدر ، مادر دیگر اورد
سر فرزندانش
و دگر من نرسیدم به در خانه شان
عمه ام پرورشم داد به دامان خودش
کودکی خرد و ضعیف
کودکی بی مادر
نبض هایم نامرتب میزد
گریه هایم بسیار
و صدایم خاموش
گاه دل درد گرفت و گه گوش
و در این دایره ی سخت جهان من ماندم
و دو صد تنهایی
و دوصد دلتنگی
شیر مادر خوردم؟
مهر مادر دیدم؟
پدرم دست نوازش به سر من میزد؟
تو بگو ای هشیار،که گناهم چه بود؟
آه اس مردم پست
از زبانهای شما صد دل بیچاره شکست
اه در کودکیم ساکت و تنها بودم
همه از دلسوزی
به من خسته نگه میکردند
آه بر منت دونان جهان
آه بر حمله ی صد تیر و کمان
مادرم رفت و شدم شاعر دل خون زمان
مادرم رفتی و از داغ جهان وارستی
تو دعایم میکن در هر آنجا هستی!
می نویسم که قلم یار منست
وخدا محرم اسرار منست
گریه ام می اید
به حسودی که حسد می ورزد
به من و زندگیم
لیک در پشت همین چهره ی شاداب ندیده غم را
غم من وسعت تو کل جهان را لرزاند
آن زمانی که من خسته به خواهر گفتم
من همین افسانم؟
وتو گفتی که تو فرزند محمد هستی
غم من لیک نبود
از سرای تاریک
غم من زخم زبانهای همین مردم بود
اه بر این همت نادانی ها
اخر این قصه ،من نمیدانم چیست؟
لیک ،تقدیر جهان
یک غم بی حاصل نیست!💗
خوش آهنگ
روح مادر و برادر گرامیتان شاد
"غم مرگ برادر را برادر مرده میداند"