این زندگی چه بود نفهمیده این دلم
گاهی به پای تو همه زنجیر میشوند
گاهی پدر ز کبر خودش ظلم میکند
یا مادری به نیش ستم تیر می زند
گه تکیه گاه تو بشود شانه های باد
گاهی دل جوان خودت پیر میشود
گاهی چنان تو مست غروری به هرجهت
دل سجده گاه پیکر ابلیس میشود
گاهی چنان پلید که دلها شکسته ای
گاهی ز درد،گریه سرازیر میشود
گاهی تو عاشقی به کلاغ و گمان تو
این زشت از عشق تو به خودش سیر میشود
گه توبه کرده دل به خدا میرسد ولی
ناگاه در پی هوسی گیر میشود
اینجا جهان ثبات ندارد به چشم من
آنجا که شیر ،طعمه ی زنجیر میشود
انجا که گرگ ،تاج به سر مینهد کجاست؟
انجا که مور له شود از جور و غم کجاست؟
اینجا سرای ماست و یا قبر مردگان؟
وقتی کهپای لنگ،جهان گیر میشود
از من مپرس از چه چنین غم نوشته ام
کودک، ز ناله های خودش پیر میشود
گاهی عزیز ،گاه به زیر سم خران
اینجا هر انکه زیست، در ان گیر میشود
دامی برایمان بنهادست روزگار
گر شاه یا گدا؛ همه درگیر میشود
شاه از پی مقام، بریده سر سران
ناگاه بچه در پی سر ،شیر میشود
اینجا ز هر طرف که نهی پای، دانه هست
گاهی برای پا زدنت، دیر میشود
گاهی نخواستی و شد اخر، دلت اسیر
خواهی نخواهی، این دل تو گیر میشود
با اینهمه جهان که پراز درد و غصه نیست
گاهی ولی دلت، ز جهان سیر میشود
ای کاش کودکانه، به گهواره خفته بود
این تن که پاره پاره ز شمشیر میشود
اخر به گور خود، همه طفلیم و ناتوان
انگاه خنده هایمان، همه تصویر میشود
ما کودکیم، طاقت راه دراز نیست
در انتها مگر ز طلب سیر میشود؟
دل در نهایتست، ز بار نیاز وآز
گاهی به ریسمان خدا گیر میشود
گویند بس کن این همه حیرانیت رفیق
اخر هرانکه چون تو بود ،پیر میشود
تو چند سال بیش ز من بد جوانیت
اخر ز زندگی، دل تو سیر میشود
این زندگی نبود و یا من نبوده ام؟
وقتی که پای من به زمین گیر میشود
اینجا برای هر که علف خواست ،زندگیست
اخر پرنده از قفسش ،سیر میشود
گرچار پا بود هوسش جو و یونچه ای
کودک ز هجر مادر خود، پیر میشود
اینجا غریب زاده شدم ،من که تا کنون
هر جا رسیده پای، به زنجیر میشود
هرجا فریفت قلب مرا ،دام روزگار
ناگاه پاره پاره از سر شمشیر میشود
اینجا غریبه ام و هوای دگر سرا
در بند بند قلب من اکسیر میشود
ای کاش یک نفر به خدا گفته بود که:
این بنده ات ببر که، نه پاگیر میشود
این شهد ها که خورد هلاهل بگفت او
دارد زمان رفتن او، دیر میشود
ای باوفا خدای دلم کوچه های شهر
بی بودنم به نزد تو ،دلگیر میشود
من گم شدم بگیر دو دستم، که این خراب
با لطف بی حساب تو، تعمیر میشود
اینجا دلم گرفت، ز دوری مهر تو
اینجا که دیو ظلم ،جهانگیر میشود
شاه دلم در این قفس تنگ، مرده است
دارد زمان امدنم دیر میشود🕊🕊🕊
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد