چهارشنبه ۲۸ آذر
مسلخ شعری از رضا چیرانی
از دفتر قدرمطلق نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۹ ۱۱:۳۲ شماره ثبت ۸۷۶۹۶
بازدید : ۵۳۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب رضا چیرانی
|
هر شب کنار بقچه ی تنهایی ام کز میکنم پای تمام آرزوهایم
میان باتلاق ماسک های رنگ و رو رفته
در ناکجای شهر خاموشی که در آن
بوسه ممنوع است
اینجا کسی در فکر داوودی و مریم نیست
ناقوس ننگین حماقت ها
به دست داس غیرت
میخراشد گوش های بی تفاوت را
"رومینا" ها ولی اینجا صداشان تا ابد سایلنت میماند
تو فهمیدی ولی
هرگز به روی خود نیاوردی
تبانی های گرگ پیر و سگهای نگهبان را
که بوی استخوان تردِ گله
مستشان میکرد.
دلم یخ بسته، حتی قوریِ گل دار قرمز هم به کار من نمی آید
دلم یک استکان انگور میخواهد
دلم یک عمر، چشمِ کور میخواهد
نمیدانم بگویم یا که اجبار است، خاموشی
نگو حافظ غلام چشم آن ترکی
که اینجا ترکهای شهر را هر شب به مسلخ، میهمانی هاست
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.