دوش دیدم یک ملک را بر در میخانه بود
سبحه ای بر دست کرده در خیال سجده بود
----
گفتمش میخانه شو , اینجا چرا باشی خراب ؟
گفت حافظ در درون , پیمانه اش شاهانه بود
----
گفتمش گیرم که حافظ در درون , با تو چه کار ؟
گفت اینجا شد قرق , چون حافظش دردانه بود
----
گفتمش گویا نشان از نام این میخانه نیست ؟
گفت این میخانه رب صفا را , نام حافظ خانه بود
----
گفتمش ساقی به این میخانه رندانه کیست ؟
گفت خاموشی گزین , ساقی که صاحبخانه بود
----
گفتمش از بهر چه حافظ چنین گشته بلند ؟
گفت زانکه ( ما دهیمش بیش را ) رب گفته بود
----
گفتمش اموزش رندی کجا تعلیم یافت ؟
گفت از قران رب او این مقامش گشته بود
----
گفتمش گو بهترین شعر و غزل از او کدام ؟
گفت اشعار و غزلهایش بهینه سخته بود
----
( صبحدم از عرش می امد خروشی عقل گفت )
( قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند ) او گفته بود
----
گفتمش جز او کسی باشد به وصلی این چنین ؟
گفت نی نی هیچکس را یکچنین شانی نبود
----
گفتمش ایا تواند کس چو او شعری سرود ؟
گفت اری گر ز ساقی ازل پیمانه بود
----
فیض قدس کبریایی گر مدد فرما شود
قلب ان محبوب عالم مهبط سی پاره بود