خزان بهار عاشقان
لب تشنگان را کن خبر : می نو به بازار آمده
تاک از رزان انبان شده: عصار بر دار آمده
گرما چو دیده رزبنان : پختانه خوش انگور شد
بین شد خزان جانا بیا : معجون خم بار آمده
آمد بهار عاشقان گلواژه ی دل رفتگان
شورید و شیدایی کنید رخصت ز دادار آمده
رنگین همه بینم جهان : برگ درختان ارغوان
با ارغنون شد همنوا شوشو که خوش تار آمده
برگِ درختان خِشُ و خِش باد صبا چون شد دَمِش
میخانه شو در گرگ و مِش خوانی ز آن سار آمده
با چنگ و دف اندر خزان شو همنوا با شور جان
افشان تو دست و نوش می بین یار گلنار آمده
مَنعَم مکن از مطربی جام شرابم ده ز پی
دستان هوا پا بر زمین رقصان که خمار آمده
شو بیشه ها و راغ بین : وان ناز اَفرا باغ بین
شاید بهشتی شد زمین شادان که دلدار آمده
بیدل چو دیدی در جنون مطرب طلب با می کنون
باید که شیدایی کند جانان چه هشیار آمده
...................................................................
9 / 7 / 92
....................................................................
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
.....................................................................