سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      گفتی که روی آینه ها رد پای من است

      شعری از

      سودابه طهماسبی

      از دفتر اسیــر نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۰۹ شماره ثبت ۸۴۱۷۹
        بازدید : ۳۵۶۷   |    نظرات : ۷۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سودابه طهماسبی

       
       
       
       
       
      گـفتی کـه روی آیـنه ها ، رد پـای مـن اسـت *
       با حس حضور تو دل  ،گرم و روشن است
       
      عطـر خـوش خاطره ها  ،  درهـوای تو ست
      یک آسمان آرزو ...  در هوای این تن است
       
      گفتی که غزل ها بی تو سوگواره می شوند
      هرشعر من دعای به  وصلت  رسیدن است
       
      تا چشم به حرمت بخت تیره می گریست
      اشکم ، نقش و نگار هـر تکه از پیرهن است
       
      به هر برگی که نوشته ام : دوست دارمت
      آن چه از قـلم  چکیـده ، جوهر بدن است
       
      سمت کدام خواب تو خیال  برده است مرا
      هر شب حسرتم از باغ ، سیب چیدن است
       
      ای عقل ، به کجای دل سرک می کشی هنوز !؟
      با یاد وخاطرش، این دل همیشه ایمن است
       
      شاید که  از معـجزه ی عشـق.... بـاورم شود
      تقدیر پروانه ، درآتش شمع سوختن است
       
       درپس غـبار آینه  ها ، ای هـمنشین درد
      کار عاشق ، حسن جمال یـار دیدن است
       
       
       
      .......................#سودابه_طهماسبی  20/ 1/ 99
       
       
       
      ................ پی نوشت ..................
       
      روی تمام آینه ها ردّ ِ پای توست*
      هر گُل، بهارِ کوچکی از چشمهای توست
      #دکتر_یدالله_گودرزی
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر
      ۶۶ شاعر این شعر را خوانده اند

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      جلیل میاحی

      ،

      شریف شریفیان

      ،

      مهدی نساجی

      ،

      زینب حیدری

      ،

      شعله(م جلیلی)

      ،

      مسعود میناآباد مسعود م

      ،

      سودابه طهماسبی

      ،

      علی معصومی

      ،

      حسین شفیعی بيدگلی

      ،

      محمد حسین اخباری

      ،

      بتول رجائی علیشاهدانی(صنم)

      ،

      دانیال رجحانی

      ،

      مجتبی شفیعی (شاهرخ)

      ،

      ابراهیم هداوند

      ،

      ترانه ماندگار

      ،

      علی کلان

      ،

      جمیله عجم(بانوی واژه ها)

      ،

      ایمان اسماعیلی (راجی)

      ،

      محمد ترکمان(پژواره)

      ،

      محمد علی سلیمانی مقدم

      ،

      م فریاد(محمدرضا زارع)

      ،

      حسین فیضی(نمکی)

      ،

      ابوالحسن انصاری (الف رها)

      ،

      حسین اورکی

      ،

      حمید رفیعی راد (کوروش)

      ،

      امیر مسعود شفیق

      ،

      ایمان شاد

      ،

      سید حاج احمدی زاده(ملحق)

      ،

      علی سعیدی بینوا

      ،

      علیرضا بنایی

      ،

      صادقي(آپو)

      ،

      صمد خواجه وند(صانع قزوینی )

      ،

      مدیر ویراستاری

      ،

      زینب بویری (خزان)

      ،

      سید فتح اله هاشمی

      ،

      محمد سطوت (م سطوت)

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      ابراهیم حاج محمدی

      ،

      سجاد جعفری

      ،

      میترا فرجی

      ،

      رضا عزیزی (رهگذر)

      ،

      معصومه فیروزی کریانی

      ،

      سید علیرضاهاشمی

      ،

      سمیه حریری

      ،

      محمد باقر انصاری دزفولی

      ،

      ابراهیم آروین

      ،

      ملودی سهرابی(سیدا)

      ،

      فروغ فرشیدفر

      ،

      احمد بیرانوند

      ،

      مرتضی سلیمی

      ،

      ملیحه ارجمند ( م الف باران)

      ،

      سیده نسترن طالب زاده

      ،

      شقایق خوش طالع

      ،

      محمد مهدی شهبازی

      ،

      عليرضا حكيم

      ،

      میناجونبخش

      ،

      سمکو حقیقت خواه (چریک)

      ،

      میم موسوی

      ،

      سیدبهاقزوینه

      ،

      سمیرا_خوشرو

      ،

      فرنگیس رزمی نژاد/فری/

      ،

      طوبی آهنگران

      ،

      عرفان بابالویان

      ،

      سیدحسن خزایی

      ،

      منوچهر فتیان پور (راد)

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۲۹
      سلام خندانک
      از اینکه مدبرانه و زیبا و در کمال ادب و احترام متقابل نقد می کنید و نقد پذیر هستید..
      که این خود به تنهایی نشانه فرهیختگی و پختگی شما سروران عزیز است کمال تشکر و قدر دانی را دارم و از راه دور دست تان پر مهر تانرا بوسه می زنم . خندانک
      خادم شما مدیریت سایت ادبی شعرناب
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۳۰
      درود بانو
      بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۷
      خندانک
      سپاس استاد استکی گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد حسین اخباری
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۷:۴۹
      موفق باشید
      خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۳۰
      خندانک
      سپاسگزارم . خندانک
      ارسال پاسخ
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۴۷
      خندانک
      درودبرشما خندانک
      بسیارزیباست خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۸
      خندانک
      درد بر شما بانوی ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود میناآباد  مسعود م
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۵۹
      درودها
      سودابه بانوی عزیز
      ------------------------- خندانک خندانک خندانک

      واقعا دستمریزاد
      درنهایت بلاغت و بلوغ شعری خندانک

      خیلی عالی دود این عمیق سرایش از کنه ده دل آمده بر زبا ن

      رنگ آفتاب داشت و روز می پراکند بر مرده های ارواح شب

      و در گلگونی می نشست بر بلندای نام زندگی
      تکه تکه های خورشیدش رفته در شفق

      همه و همه نشانه های صبحی سر بلند است که زمین و زمان گرفته روی دست

      و این سرایش عالی تلفیقی از محبت و عشق بود که در روشنان چشم چنان عطر امید می افزود که دل بر هر راست قامتی نماز می بر د

      و شکوه همین جاست که تو ! نفست بر پای قیام ستون آسمان خواهد ماند

      و این بلیغ ؛ ابلاغ رسالتیست که می باید که چشم همیشه ی زمان
      خیره بماند براو

      و این سروده ه ی فخیم بسا جای سخن دارد که درمجال اندک میسر نیست و حقش در فرصتی مغتنم بایدش ادا شود
      و سیر آهنگین و روان رودش به نهایت خوبی می رسید

      از زبان یکدست و موسیقی خوب و وزن بر خور دار بود و بر خلاف اطنابش انگیزه ی خوانش به خواننده می داد

      واینست که جسارت باهمه ی خون و خستگی بر پای می ایستد هر حباب بی رمق می رود در جوف خود
      و این تعهدیست که بر دوش باید می بود و قلم بی \" آن \"
      رقاص روز خواهد بود

      و احساس در این سرود ه گره خورده با تعهد و پیام

      و تعالی اندیشه که بس به بلندا می کشد نگاه نگرانی راکه دل در پایبندی به رادی داده و بسی این مغتنم بود

      و شعر اندیشه ورز با اسکلت و بیس قوی و بقولی جاندار که می رود در رگ رویای روز

      و این جای تبریک بود و مضامین و تصاویر آرایش داده بود بیت به بیت این کلام موزون را

      و این شعری بود با همه ی لوازم و پارامتر های شعری و بس زیبنده و در خور ستودنست

      منسجم و دارای تنیدگیهای لفظ و معنا وموزون و مقفی روی ریل فکری در غنا و جای تحسین دارد
      به فرموده جناب استاد اکبر رشنو
      درودتان باد و دستمریزاد پیروز و موفق باشید بانوی گرامی
      ------------------------ خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۱
      خندانک
      سپاس جناب مهندس مینااباد ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۳:۴۷

      سلام و درود
      به همه استادانی که قدم رنجه فرموده ناقابل غزلم را خواندند،
      از همه ی ایشان سپاسگزارم
      قصد اسائه ادب ندارم اما در پاسخ به شاعران ارجمندی که به وزن شعر حساسیت نشان داده اند
      سروده ای از حضرت مولانا را یاد آور میشوم :
      ----------
      رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
      زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

      رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
      مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

      قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
      پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

      بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
      مست و خرابم ، مطلب در سخنم نقد و خطا

      آینه‌ام آینه‌ام مرد مقالات نه‌ام
      دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما

      من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
      چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما

      عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
      زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا
      ------------
      مفتعلن مفتعلن مفتعلن
      مجاز از عروض است. ذکر جزء و اراده ی کُل : جزئیّه
      به نظر من این غزل به نفی سخن پردازی اشاره داره.
      در واقع حرف اصلی غزل اینه که من سخن پردازی نمی کنم،
      بلکه همه این اشعار، شرح احوال من هست
      که لاجرم در قالب کلمات و مصراع ها و بیت ها ارائه میشه.
      مولوی معتقده همونطور که جان در قفس تن اسیر شده،
      معانی متعالی هم در قفس تنگ کلمات و اوزان عروضی اسیر هستن.
      به قول امروزی ها محتوا اسیر فرم شده.
      در بیتی هم «خمشی» ستوده شده و مرد سخن بودن نکوهیده.
      منظور مولوی هم از مرد سخن، همون افرادی هستن که در هوشیاری،
      با سنجیدن کلمات شعر میگن
      و احتمالا هم بعضی اوقات معنی رو فدای لفظ می کنن.
      مولوی میگه من از اون دسته نیستم،
      من شاعر نیستم، بلکه از فرط مستی نمی فهمم دارم چی میگم:
      «مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا».
      امیدوارم منظورم را رسانده باشم
      با احترام .
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۲۱
      خندانک
      ارسال پاسخ
      امیر مسعود شفیق
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۳۷

      درود بر شما
      بانوی ادیب و فرهیخته سرکار خانم طماسبی عزیز
      اول اینکه : غرق زیبایی های این غزل نابم خندانک خندانک خندانک
      وبه قول استادم جناب محمد رضا زارع عزیز :

      (شعری به معنای واقعی کلمه شعر... سرشار از احساس ناب و... دلنشین
      اصالت در شعر با احساس و اندیشه ست نه با قوالب و قواعد نهادینه شده، زیرا شعر هنر است و هنر مثل پرنده ای رهاست...)

      دوم اینکه : میستایم حضور اساتید فرهیخته ای که با نقد ادیبانه خود
      سایت شعر ناب را مزین فرموده جایی برای آموزش و ارتقای سطح معلومات شعری نو پاهایی مثل این حقیر فراهم کرده اند . خندانک

      سوم : اشاره میکنم به مثال زیبایی که از حضرت مولانا آورده اید
      مرحبا به گستردگی و فراخنای اندیشه تان .

      در باره این غزل مولانا که بی ارتباط با غزل زیبای شما نیست ،
      دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی مطلبی نوشته اند بدین مضمون :
      مولانا آدمی را آینه ای می داند که احوال جهان برون و درون را
      در خود می نمایاند
      هر چند این آینگی به مرور ایام با جیفه ها و تعلقات دنیوی
      شفافیت خویش را از دست می دهد و کدر می شود
      ولی ذات آینگی خویش را حفظ میکند
      و قادر است دوباره ویژگی های فطری خویش را بازبیابد
      ولی چگونه می توانیم آینه شویم ؟
      پاسخ مولانا به این سوال به ظاهرخیلی شفاف نیست:
      « دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما»
      هر چند این هردو ابزارهای حسی و ادراکی ما هستند
      ولی مولانا بارها گوش را نفی و چشم را حقیقی میشناسد:
      « گوش را بگرفت و گفت این باطل است /
      چشم حق است و یقینش حاصل است»
      ولی آیا آدمی می تواند به درجه ای برسد که تمامی ابزارهای ادراکی او به چشم تبدیل شود؟
      چشم تنها حسی است که قادر به درک انوار الهی است ،
      هرچند مفهوم این واژه لزوما با چشم سر یکی نیست
      ولی با آن بی ارتباط هم نمی تواند باشد
      روزنه های چشم دل چشم سر است:
      «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد»
      یعنی اطلاعات خام از طریق چشم سر به چشم دل هدایت می شود
      تا دل با تحلیل خورشید حضرت حق،
      تمامی وجود را نورانی کند
      البته قبل از او باید ذکات این ادراک نورانی و معنوی را بپردازد
      و آنرا با هرکس که می داند شریک شود:
      « وآنک زسلطان رسدم نیم مرا نیم تو را»
      این بذل و بخشش عارفانه برای گدایانی که از آبشخور خورشید الهی سیراب می شوند از اوجب واجبات است.
      ولی ادای این فریضه واجب از طریق سخن و کلام انجام نمی پذیرد؛
      اساسا کلام محمل مناسبی برای این ادای دین معنوی محسوب نمی شود
      انجا که در بیان آن مولانا نیز از کلید واژه هایی چون :
      « ترلللا ترلللا » استفاده می کند
      ما اساسا مرد سخن هستیم و همیشه از مجرای سخن با جهان بیرون
      و گاهی درون ارتباط برقرار می کنیم و از زیبایی های شکرین انتقال پیام در خموشی بی بهره ایم ،
      فلذا ورود به جهان مولانا برایمان بسیار سخت و حتی ناممکن است
      از کویریان نمیتوان توصیف اقیانوس را پرسید هر چند
      تشنه سوخته در آب ببیند که همی /
      به لب دجله و پیرامن کوثرگردد :
      « مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر/
      خشم چه داند چه بود ترلللا ترلللا»
      به نظر می آید «ترلللا » کسی است که مستغرق اقیانوس عشق است؛
      واژه های عادی قادر به بیان و توصیف ویژگی های او نیستند
      شاید فرسوده شده اند و این واژه می خواهد خون تازه ای به مفاهیم واژگان تزریق کند
      مولوی عارفان را به دو گروه تقسیم می کند
      ۱- عارفان خسته گلو که نایی برای رازفشانی ندارند یا شاید تمایلی به این کار ندارند و حتی ممکن است مجوز این کار را نداشته باشند
      ۲- عارف گوینده که قادر است مانند داوود سخن بگوید و مفاهیم را تشریح کند:
      « من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو /
      زانک تو داود دمی من چو کهم رفته زجا »
      مولوی به جبران این بیان زیبای عارفانه سحرگاهان سرخوش و سرمست برای عارف گوینده دعا می کند عارفی که مولانا را از بند بیت و غزل می رهاند واو را از محدودیت های بیانی و وزنی نجات می دهد
      با وجودیکه شعر عالی ترین لسان است آرزو می کند :
      قافیه و مغلطه را سیلاب با خود ببرد ......
      چون این ابزارها پوست هایی در خور مغز شاعران سطحی گراست.
      او مست و خراب است چون می داند تا خراب نشود دروازه گنج های معنوی بر او باز نمی شود
      تا به ویرانگری سیل سپرده نشود مجوز ورود در اقیانوس بخشش های الهی را نمی یابد
      سیلی که نفس و هواهای نفسانی را با خود می برد تا فقط به فضل الهی تکیه کند.
      بهرحال فرار از نفس و رهایی از سلطنت او چنان وجدی در درون شاعر ایجاد کرده است که تارو پود این غزل از آن متاثر است.

      یاحق . خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۳
      خندانک
      جناب مهندس شفیق گرامی
      سپاسگزارم . خندانک
      ارسال پاسخ
      ابراهیم هداوند
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۲۰
      با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
      و با درود و احترام به اساتید ارجمند
      و درود بر شما بانو طهماسبی گرامی
      شعر شما خیلی با احساس و لطیف است اما با اجازه ی شما و دوست عزیزم جناب زارع، کلامم را ابتدا بطور مختصر با جملاتی از ایشان، تنها به عنوان فتح باب و مقدمه شروع، و در ادامه، عرایضم را به طور کلی و همه گیر عنوان میکنم و امیدوارم که برداشت سوءی از جانب ایشان، شما و عزیزی صورت نگیرد.
      "شعر اصیل با احساس و با اندیشه است."
      این ابتدایی ترین تعریفی است که از واژه ی "شعر" داریم.
      "هنر یعنی رهایی از قید و بند! اگر غیر از این بود به اینجا نمیرسیدیم!"
      درست است اما به کجا رسیدیم دوستان؟!
      و چه تعریفی از رهایی داریم؟!
      ما از کدام هنر حرف می زنیم؟! هنر امروز یا هنر قرن ها پیش؟!
      و الان با این تفاسیر و با آنکه با کثرت نقد و نطراتِ موافقِ این سروده روبرو هستیم چکار کنیم؟! تکلیف چیست؟! آیا باید بپذیریم که سروده ی بانو طهماسبی گرامی هیچ ایرادی ندارد، چون سرشار از احساسِ رهایی و پرواز است؟!
      آیا باید علیه جناب سلیمانی مقدم که بدرستی به ایراد سروده اشاره کرده، جبهه ی انکار بگیریم؟!
      و یا گاهی برای برائت خودمان و توجیه دیگران دست به دامان مغلطه و قیاس مع الفارق بشویم؟!.
      اینجا هم رجوع می کنیم به غزل و بیت مشهور مولوی و شروع میکنیم پیرامون این غزل مطلب می نویسیم بدون آنکه هیچ ربطی به موصوع اصلی پیدا کنیم!
      و هیچ نمیدانم چه منطقی داریم که فکر میکنیم فلسفه و مفهوم بیت و غزل مولوی در منطقِ ماست! خود را با مولوی مقایسه میکنیم و میگوییم که جناب مولوی هم اینجا از قید و بند قواعد گریخته و یا راه پرواز را در عدول از قواعد به ما آموخته اند...! در حالیکه بر عکسِ این تصور، زیبایی را در تنگنا و در قید و بند قواعد به رخ ما(مدعیان پرواز) کشیده اند. و اگر نیک بنگریم می بینیم که در قید و بند همین قواعد، چقدر به زیبایی از پس بیان مطلب برآمده اند. آنقدر زیبا که ما رجوع میکنیم و لذت میبریم. هنر یعنی همین! هنر یعنی خلقِ مرجع. هنر یعنی ما به عزل مولوی رجوع کنیم و درس بگیریم نه اینکه مغلطه یاد بگیریم!
      مولوی در حالیکه از قید و بند قواعد به تنگ آمده اما اوج زیبایی را توام با شکوه و گلایه رقم می زند. یعنی با همه ی محدودیت ها حتی یک هجا از قواعد عدول نکرده و هنر واقعی را نشانمان می دهند. هنر پرواز کردن را...
      تاسف بار است ما در قالبی که قواعد و مقررات خاص خود را دارد، هرجور دلمان میخواهد شعر میگوییم تا پرواز کنیم...! این کارها نه معنی پرواز میدهد نه معنی رهایی بلکه معنی درجا زدن می دهد.
      این هنر و این قواعد متعلق به قرن ها پیش است. زمانی که قالب غزل شکل گرفت. در حال حاضر ما فقط امانت داریم. اما تا در مضیقه قرار میگیریم سرخود هرجور دلمان خواست می سراییم.
      ما فقط بهانه میگیریم. به قواعد و مقررات میگوییم قید و بند...! اینها قید و بند نیست دوستان. اینها علائم و نشانه های پرواز در قرن ها پیش است. یک عده ای خلاق غزل و قالب غزل را بوجود آوردند و یک عده ای خوش ذوق هم به کمک همین قواعد پرواز میکردند. نمونه اش همین مولوی و یا حافظ.
      بنده مخالف پرواز نبوده و نیستم. این گوی و این میدان! بسم الله...
      حال که از قواعد و مقررات الحذر میکنیم راه و رسم تازه ای برای پرواز خودمان بیاوریم. آنطور که دلمان میخواهد...! از راهی برویم که دست و بالمان را برای پرواز نبندد تا بتوانیم هرجور که دلمان خواست پرواز کنیم..!.
      و اما مادامیکه قادر نیستیم باید به قواعد و مقرراتی که هست احترام بگزاریم ولاغیر....چون هنوز در گذشته سیر می کنیم و مرهون و مدیون گذشتگانیم...! وانگهی ما که برای پرواز و فرار از دست قواعدِ عروض به شعر نو و سپید روی آوردیم. پس چرا آنجا پرواز نمیکنیم...؟!!
      زیاده عرضی نیست.
      ارادتمندم
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۵۶
      درود آقای هداوند عزیز خندانک
      بیان مغرضانه ای بود
      آنقدر که حتی به نام نقل قول، کلام این حقیر رو تغییر دادید و تحریف کردید که به نتیجه دلخواهتون برسید.
      شایسته است که در نقل قول، تموم عباراتِ پیوسته، و حتی مرتبط، همراه با علائم نگارشی مربوطه آورده بشه، نه اینکه منتقد سعی کنه برداشت نادرست خودش رو به عنوان نقل قول به خورد مخاطبانش بده و به سمت هدفی که از پیش تعیین کرده پیش بره.
      تمام برداشتهای شما از حرفهای این حقیر اشتباه بود.
      نیازی به پاسخ نیست چون خودتون از درون خودتون آگاهید، اگه پیامهای احتمالی بعدیتون رو جواب ندادم بدونید که دلیلی بر محق بودن شما نیست... سکوت من دلیل تاسفم برای دوستی ست که بخاطر حب و بغضها از طریق انصاف خارج شده و چیزهایی از زبان این حقیر گفته که نگفته ام.

      رو مکن فریاد! جز بر فطرت و بر دین حق
      گرچه بسیارند بر آیین مِهر و کین خود
      الله یقضی بالحق والذین یدعون من دونه لایقضون بشیء.
      ارسال پاسخ
      محمد علی سلیمانی مقدم
      محمد علی سلیمانی مقدم
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۵۱
      🙏🌷🌷🌷🙏
      ارسال پاسخ
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۲۲
      سلام دوست خوبم
      البته شاید نباید چیزی بنویسم ولی بنده هم فکر میکنم شما موضوع نوشته ی اقای زارع را نوعی دیگر دیدی.
      یک پیشنهاد
      میدانم که نقد میکنید و ان هم خوب...میشود مخاطب را خود شاعر قرار داد تا همه ازادانه بتوانند نظر بدهند
      البته خودم الان این قانون را شکستم ولی چون دیدم اقای زار ع رنجیدن نوشتم.....ببخشید اگر دخالت کردم
      ارسال پاسخ
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۲
      خندانک
      ابراهیم هداوند
      ابراهیم هداوند
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴
      عرض ادب و احترام دارم جناب شفیعی عزیز
      خیلی هم کار خوبی کردید که نوشتید بزرگوار و ممنون از پیشنهادتان.
      من هم متقابلا گمان میکنم که جناب زارع عزیز عرایض بنده را به گونه ای دیگر دیدند و خواندند. به هر حال من ابتدای عرایضم عرض کردم که مطالبم را به طور کلی و همه گیر می نویسم.
      دلم از جور و جفایی که خواسته یا ناخواسته در حق شعر و ادبیات روا میداریم خون است. مطالب من مخاطب خاصی نداشت حتی بانو طهماسبی چون به نظرم ایشان هم بی تقصیر هستند. با این وصف اگر عرایضم را به گونه ای ویرایش و تدوین کردم که موجب رنجش خاطر جناب زارع شده، از آن بزرگوار عذرخواهی می کنم.
      با احترام
      امیر مسعود شفیق
      امیر مسعود شفیق
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۴۵
      سلام و عرض ادب
      استاد هداوند عزیز
      همیشه درپای اشعار از شما شاهد نقد های ادیبانه ای بوده استفاده فراوان برده ام .
      اما نمیدانم چه گذشته که در اینجا به جای نقد شعر بانو طهماسبی گرامی
      بیشتر به حاشیه پرداخته اید و طعنه های غیر منصفانه !!!
      اگر حس کنم شعری به دلم مینشید گاهی در باره آن مطلبی می نویسم
      و در جایگای هم نیستم که بتوانم سروده ای را نقد کنم،
      اما چون اینجا سایتی است ادبی ودر واقع آموزشگاهی برای مبتدیانی چون این کمترین ،
      و صحبت ازمولانای بزرگ پیش آمد برای آنکه دیگران نیز بخوانند
      مطلبی گرد آوری کرده و نوشتم
      اگر خبطی و خطایی از بنده سرزده بفرمایید تا اصلاح کنم .
      ارادت همچنان باقی است. خندانک
      ارسال پاسخ
      حمید رفیعی راد (کوروش)
      حمید رفیعی راد (کوروش)
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۰۹
      درود بر شرافتِ قلمت و اندیشه ات دوستِ ارجمندم
      من نه شاعرم نه منتقد...فقط خواستم بگم اگر کسی قواعد شعرِ قدیم را دوست ندارد یا وبال گردن می داند میتواند هرجور که دوست دارد بسراید.بحمدالله امروزه تا دلت بخواد اسمهای جورواجور برای نوشته های خود گذاشته اند شاعران و نویسندگان عزیز...خب چرا باید از اسم غزل که یادگار همان قواعد دست و پاگیر است استفاده کنند دوستان؟؟؟؟پاینده...درود به همه تان
      ارسال پاسخ
      محمد علی سلیمانی مقدم
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۵۲
      با درود خدمت همهء دوستانی که "دلنوشتهء" موضوع این بحث ها را خواندند و هر کس با توجه به برداشت خود، اظهار نظری در مورد آن داشتند.
      🙏🙏🙏
      من مدت زیادی نیست که وارد دیار شعر و شاعری شده ام. بنا بر این نه می توانم و نه این جسارت را به خودم می دهم که سروده ای را نقد کنم.
      ⚘اما آنچه که در مورد وزن، گفتم، امری بدیهی و لازم در سرودن "غزل" است.⚘
      🙏🙏🙏
      یکی از نعمت هایی که خداوند ارزانیم داشت، این بود که افتخار عضویت در سایت "شعر ناب" را پیدا کردم.⚘⚘
      در اینجا و در کنار دوستان عزیزی که تعدای از این خوبان حق استادی بر گردنم دارند، بیشتر با شعر آشنا شدم.
      دوستانی که لطف کردند و برای خواندن آنچه که به عنوان دل سروده هایم پست می کردم، وقت گذاشتند.
      تنی چند از آنان (که جایشان این روزها شدیداً خالیست) صمیمانه و سخاوتمندانه ایرادهایم را به من گوشزد کردند و "دستم را گرفتند و پا به پایم بردند" تا یاد بگیرم بازی با "الفاظ" را،
      تا بتوانم آنچه که در دلم می گذرد را بهتر در قالب واژگان بیان کنم.
      🙏🙏
      پس از پنج شش سال کلنجار رفتن با کلمات _بدون تظاهر به فروتنی_عرض می کنم، "هنوز اندر خم یک کوچهء بن بست از کوچکترین شهر شعر هم نیستم، که عرصهء سیمرغ، نه جولانگاه امثال من است"!
      ⚘اما در همین مدت آموخته ام که نمی توان به چنین نوشته، سروده، یا هر اسم دیگری که روی آن می گذارید، علی رغم سرشار بودن از احساسات و دیگر ویژگی هایی که بعضی دوستان فرمودند، نام "غزل" گذاشت!⚘
      🙏🙏🙏
      در اساسنامهء یکی از گروه هایی که عضو بودم، بخشی با این مضمون آمده است: "لطفا از لایک کردن و تعریف کردن از سروده های ضعیف خود داری کنید، چرا که این امر، باعث ایجاد اعتماد به نفس کاذب می شود"
      در آن سایت (و خیلی جاهای دیگر) به کرّات ایرادهایم گرفته شد!
      حتی گاهی احساس می کردم در حقم کم لطفی می شود! ( که نمی شد!)
      اما استقبال کردم و تلاشم این بود که در مورد تمام آنچه که در مورد سروده هایم گفته می شود را پس از مطالعهء منابع موثق، به کار ببندم.
      بالاخره هم شاعر نشدم! اما می توانم چند کلمه سر هم کنم.
      به لطف همهء نقدهایی که شد و هر کدام کلاس درسی بود، برایم.
      🙏🙏🙏
      تعجب می کنم!
      وقتی خمیر مایهء سرودن در وجود کسی هست، چرا نباید با نقد منطبق بر قواعد، باعث پیشرفت روز افزون ایشان نشد؟
      ⚘⚘
      البته وقتی کسی نپذیرد، ایراد کار خود را و از جانب عده ای (اهل فن هم) با هر دلیل و نیتی، فقط مورد تشویق قرار گیرد، یقین خواهد کرد که کامل است و با اطمینان عرض می کنم، متاسفانه در جا خواهد زد! چرا که نیاز به بهتر شدن از "بهترینی که هست"، در او وجود نخواهد داشت.
      🙏🙏🙏🙏
      ببخشید، قلم به راه خود رفت و سخن به درازا کشید!
      🙏🙏🙏🙏
      از جناب "احمدی زاده" ارجمند تقاضا دارم، چنانچه عرایض بنده منطبق با شرایط و سیاست های"شعر ناب" نیستند، آنها را حذف بفرمایند.
      🙏🌺🌺🌺🌺🙏
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۲
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سودابه طهماسبی
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۲۰
      سلام
      حضرت استاد ابراهیم هداوند بزرگمهر
      عرض ادب دارم به محضر مبارکتان و احترام زیادی قائلم برای نقدهای ادیبانه و منصفانه ی شما پای اشعار بعض شاعران سایت که همه را خوانده و بهره مند شده ام ،
      اما برایم بسیار عجیب بود از این اظهار نظر غیر منصفانه وبر داشت اشتباه از نظر بنده و دیگر اساتیدی که نظر بلند به صورت نقد داده اند و گاها تحریف آن .
      عین فرمایش شما :
      ««««««««(و الان با این تفاسیر و با آنکه با کثرت نقد و نطراتِ موافقِ این سروده روبرو هستیم چکار کنیم؟! تکلیف چیست؟! آیا باید بپذیریم که سروده ی بانو طهماسبی گرامی هیچ ایرادی ندارد، چون سرشار از احساسِ رهایی و پرواز است؟!
      آیا باید علیه جناب سلیمانی مقدم که بدرستی به ایراد سروده اشاره کرده، جبهه ی انکار بگیریم؟!
      و یا گاهی برای برائت خودمان و توجیه دیگران دست به دامان مغلطه و قیاس مع الفارق بشویم؟!.
      اینجا هم رجوع می کنیم به غزل و بیت مشهور مولوی و شروع میکنیم پیرامون این غزل مطلب می نویسیم بدون آنکه هیچ ربطی به موصوع اصلی پیدا کنیم!
      و هیچ نمیدانم چه منطقی داریم که فکر میکنیم فلسفه و مفهوم بیت و غزل مولوی در منطقِ ماست! خود را با مولوی مقایسه میکنیم و میگوییم که جناب مولوی هم اینجا از قید و بند قواعد گریخته و یا راه پرواز را در عدول از قواعد به ما آموخته اند...!)»»»»»»»»»»
      که اگر دوباره بخوانید پی به مغرضانه بودن آن میبرید
      چه کسی بر علیه اظهار نظر درست جناب سلیمانی مقدم جبهه گرفته است ؟! بنده که از ایشان سپاسگزاری هم کرده ام ... خندانک
      نه این بنده کمترین ونه دیگر اساتید به درست بودن قائده عروض شعر اشاره نکرده اند
      که حتی ادیب گرانقدر جناب استاد زارع تلویحا به خارج بودن وزن شعر از قائده عروض اشاره فرموده اند .
      اما اگر من شعری از حضرت مولانا را آورده ام منظورم واضح است که ایشان از قید و بند عروض دلگیر بوده اند نه اینکه از آن تخطی کرده باشند .
      جناب مولانا هم از چارچوب عروض و قافیه رنج میکشیده
      و هم چاره ای جز از استفاده از عروض و قافیه نداشته است!”
      البته بسیاری از بزرگان و اساتید ادبیات ما نیز به آن اشاره داشته اند، بنا به گفته خودشان (مولانا) :
      این فقط عروض و قافیه نیست که ایشان را رنج میداده که بلکه اصلا خود شعر است که ایشان ازش بینهایت بیزار بوده اند و اگر به اختیار ایشان میبود هیچگاه شعری نمیگفته اند.
      برای استدلال این اندیشه نظرتان را جلب میکنم به قسمتی از گفته ایشان در این ضمینه در کتاب “فیه مافیه” (انتشارات امیر کبیر، چاپ هشتم، ۱۳۸۰، تصحیح فروزانفر، صفحه ۷۴)
      “. . . این یاران که بنزد من میآیند، از بیم آنکه ملول نشوند شعری میگویم تا به آن مشغول شوند، و اگر نه من از کجا شعر از کجا. والله که من از شعر بیزارم و پیش من از این بتر چیزی نیست . . . ”

      بنده خیلی کمتر از آنم که خودرا حتی با شاعران درجه هزارم مقایسه کنم چه برسد به خداوندگار شعر و ادب پارسی حضرت مولانا.
      خودرا شاعر نمیدانم گهگاهی به تشویق همسر عزیز شاعرم که در این سایت نیز گاهی شعر به اشتراک میگذارند جسته گریخته دلنوشته ای مینویسم البته با تشویق دوستان سعی میکنم عروض قافیه را نیز کامل بیاموزم
      زیاده گویی ام را به بزرگواری خود ببخشید . خندانک
      ابراهیم هداوند
      ابراهیم هداوند
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۱۲
      درود بر شما بانو طهماسبی گرامی
      عرض ادب و احترام مجدد دارم و امیدوارم سلامت و خوش باشید و ارزو میکنم در این ایام کرونایی از هر گزندی در امان باشید.
      هم برای شما ارزش و احترام قائلم و هم برای جناب زارع و هم برای همه ی عزیزان و شاعران دیگر.
      نمیدانم کجای عرایضم مغرضانه است با آنکه با احتیاط و با خواهش و تمنا آغاز کردم...!
      لحن عرایضم محسوس است اما اصلا مغرضانه نیست.
      باز عرض میکنم من قصد و غرضی با شما و دیگر عزیزی نداشته و ندارم. باور بفرمایید اگر مطلبی هم می نویسم صادقانه و فقط در جهت مثبت نتیجه ی کلی است. فرقی نمی کند نتیجه به نفع من باشد یا به نفع شما چون موضوع از نظر این کمترین مهم، و هدف فراتر از قصد و غرض شخصی است.
      شما بانوی فرهیخته ای هستید. خواهش میکنم نوع نگاهتان را به موضوع تغییر بدهید.
      من از موضع یک میراث ملی و فرهنگی بنام "شعر" حرف میزنم و شما از موضع شخص برداشت می کنید...! بنده تا بحال چند بار با این موصوع روبرو شدم که شعر عزیزی از نظر وزن ایراد داشته
      و در جواب نظر دوستان به هر دلیل برای برائت و یا توجیه مخاطب به این بیت مولوی "رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا" رجوع کرده است. از نظر بنده این یک قیاس و یک توجیه بی ربط و غیر منطقی است. در شعر شما هم همین اتفاق افتاد و بنده هم این اتفاق را به صورت کلی و بعنوان یک موضوع قابل توجه و مهم عنوان کردم.
      اصل ماجرا این است که وزن شعر شما ایراد دارد و فی الواقع بیت جناب مولوی به شما کمکی نمیکند. شما خودتان باید ایراد شعرتان را برطرف کنید.
      به این مصرع خودتان دقت کنید و با بقیه ی مصاریع سروده ی تان قیاس کنید.
      "هر شعر من دعای به وصلت رسیدن است"
      "مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلات"
      بحر(مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
      تنها مصراعی که از نظر بحر عروضی سالم است همین است.
      ضمن اینکه دارای تغزل عالی و غنا و مضمون و مفهوم زیباییست، از نظر آهنگ هم چقدر زیبا و دلنشین است...!
      حرف من این است؛ شما که به این زیبایی می سرائید، شما که قادرید، شما که حرف برای گفتن دارید، چرا زیباتر نه...؟!!!
      امیدوارم پر حرفی و جسارتم را ببخشایید.
      در ضمن بانوی گرامی بنده "حضرت استاد" نیستم.
      با احترام
      ارسال پاسخ
      جلیل میاحی
      جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۸
      درود مهربانو 🌹
      بسیار زیبا و شورانگیز 🌹
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۳
      خندانک
      درود بر شما گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      مهدی نساجی
      جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۰۵
      سلام
      اثری زیبا و قابل تحسین است..... خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۴
      خندانک
      درود بر شما گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۳:۲۴
      درود مهربانو سودابه ی نازنین
      خیلی زیبا سرودید
      هر شعر ما حقیقتا سوگواره ایست از غم نبودنها و رفتنها و دردها
      عالی بود
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۵
      خندانک
      درود بانو جلیلی گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      علی معصومی
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۳۴
      درود و عرض ادب
      ارجمند
      ♡♡♡♡♡♡
      ☆☆☆☆☆
      : خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۶
      خندانک
      سپاس شاعر ارجمند
      علی معصومی . خندانک
      ارسال پاسخ
      بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۵۱
      درود بزرگوار موفق باشید
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
      خندانک
      درود بانوی گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      دانیال رجحانی
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۰۲
      درود بر شما .

      پیروز و سربلند باشید خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۱۵
      خندانک
      سپاس جناب رجحانی گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      ترانه ماندگار
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۰۷
      درود بانو جان

      استاد سودابه طهماسبی عزیز . خندانک

      به دور از سلیقه های شخصی و ابراز تفاوتهای بیانی
      مورد پسند هر شاعر است،
      باید گفت که خلاقیت و نواوری در ان موج می زند ...
      و تکاپو برای دست یابی به ارزشهای بیانی و روشهای بلاغت
      در ان مشهود است ...........
      زنده باشی و در پناه خداوند مهربان . خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۱۶
      خندانک
      درود بانو ماندگار عزیز. خندانک
      ارسال پاسخ
      علی کلان
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۱۶
      درود...
      استادبانو طهماسبی عزیز
      سروده ای بلیغ و زیبا و روان . خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۱۷
      خندانک
      سپاس علی کلان گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۵۱
      درود بانوی گرانقدر
      بسیار ارزشمند قلم زدید
      عالی بود🌹🌹🌹
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۱۸
      خندانک
      ممنونم جناب اسماعیلی ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد علی سلیمانی مقدم
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۰:۲۸
      درود بر شما!
      حس بسیار زیبایی در سروده تان وجود دارد.
      بنده در جایگاهی نیستم که بتوانم سروده ای را نقد کنم، اما با توجه به زیبایی مضمون سروده تان، یک نکته را عرض می کنم.
      🙏🙏
      غیر از مصراع
      "هر شعر من، دعای به وصلت رسیدن است"
      سایر مصاریع، تقریبا فاقد وزن هستند.
      که اگر موزون شوند، صد چندان به زیبایی سروده تان افزوده خواهد شد.
      🙏🙏🙏
      قطعا سروده های زیباتری از شما، خواهند خواند، علاقمندان شعر و ادب فاخر ایران عزیز
      ⚘⚘⚘
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۵۰
      خندانک
      سپاس شاعر گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۵۹
      تقدیر پروانه در آتش شمع سوختن است
      خندانک خندانک خندانک
      درود استاد خندانک
      شعری به معنای واقعی کلمه شعر... سرشار از احساس ناب و... دلنشین خندانک
      اصالت در شعر با احساس و اندیشه ست نه با قوالب و قواعد نهادینه شده، زیرا شعر هنر است و هنر مثل پرنده ای رهاست...
      وقتی یک اثر هنری بر دل می نشیند و طبع مخاطب براش قائل به زیبایی ست و آن را مطبوع می دونه، دیگه مهم نیست که بر معیارهای ذهنی پیشین منطبقه یا نه... ویژگی هنر ناب همینه که بندپذیر نیست... اگه هنر بندپذیر بود بی شک در طول تاریخ بشر درجا می زد و به اینجا نمی رسید...
      حقیر ضمن احترام به بزرگان تاریخ شعر و ادبیات، هرگز به خودم اجازه ی نقد احساس ناب هیچ شاعری رو به بهانه ی خروج از قواعد و قوالب نمیدم...

      بالشِ عاشق
      دیوان شعریست
      اگر زبان اشک را بلد باشی... (م. فریاد)

      ممنون بخاطر شعر زیباتون خندانک
      زنده باشید خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۵۰
      خندانک
      سپاسگزارم استاد زارع گرانقدر . خندانک
      ارسال پاسخ
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۴۲
      درود بر شما . خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۵۲
      خندانک
      سپاس و درود جناب انصاری ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      حسین اورکی
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۵۷
      درود برشما بانوی گرامی خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۵۵
      خندانک
      سپاسگزارم جناب اورکی ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      حمید رفیعی راد (کوروش)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۵۰
      درود بانو خندانک خندانک
      میشه کسی لطف بفرماید که وزنِ شعر چیست؟
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۰۱
      خندانک
      درود بر شما گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      ایمان شاد
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۱۰
      دلنشین و زیبا
      درود بر شما خندانک
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
      خندانک
      سپاسگزارم . خندانک
      علیرضا بنایی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۴۱
      سلام و درود شاعر گرانقدر
      زیبا و اهنگین سروده اید
      خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴
      خندانک
      سپاسگزارم جناب بنایی ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
       صادقي(آپو)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۳:۵۲
      عطـر خـوش خاطره ها ، درهـوای تو ست
      یک آسمان آرزو ... در هوای این تن است
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      درودها بانو . لذت بردم از ذوق و قلمتان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      دستمريزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۹
      بهتر از هرکسی از عیب خودم باخبرم
      وقت کاویدن خود نکته ایی آمد نظرم

      من اگر جای کسی بودم و او جای کسی
      عیب خلقت چه بجویم که درآن بی اثرم . صادقي(آپو)
      ارسال پاسخ
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۹
      خندانک
      سپاسگزارم شاعر ارجمند . خندانک
      ارسال پاسخ
      زینب بویری (خزان)
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۱۴
      درودشاعربانوطهماسبی گرامی
      بسیاربسیارزیباوبه دل 🌷
      تک تک بیت هادلنشین ولذت بخش بود🌷
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۱۱
      خندانک
      درود بر شما زینب بانوی عزیز
      سپاسگزارم . خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳
      درودوسلام
      شاعر گرامی
      در خور تحسین
      سرودی بود
      شعربسیار خوش آهنگ
      زیباوپرمعنی بود
      دستمریزا
      لذت بردم
      پاینده و برقرار باشی
      درود برشما
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بداهه ای تقدیم شما
      شعر تو حدیث بزم یاران شده است
      زمزم شعرتو، چشمه جوشان شده است
      .چه بگویم که همه شعر وغزل باشد وشور
      بزم ما هم به حضورت چوگلستان شده است
      م ب انصاری خندانک خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۱۳
      خندانک
      سلام و درود استاد دزفولی گرامی
      از همراهی شاعرانه و بداهه زیبایتان سپاسگزارم . خندانک
      ارسال پاسخ
      فروغ فرشیدفر
      سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۲۶
      درود برشما بانو طهماسبی عزیز🌹
      دل دریاییتون شاد وآروم.🌹🌹🌹🌹
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵
      خندانک
      ممنون و سپاسگزارم بانو فرشید فر عزیز
      بسیار خوش آمدید . خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد  نصرتی
      سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۵:۱۱
      درود بر شما سرکار خانم طهماسبی
      بسیار زیبا سرودید
      سیدحسن خزایی
      پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۴
      زیبا پراحساس روان سلیس و گیرا قلمتان سبز و برقرار خندانک خندانک
      شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۵۳
      بله بسیار زیبا و ران بود
      تبریک بانوی شاعر
      منتهی یک مسعله ذهن بنده حقیر رو درگیر کرده
      سه بیت اول شعر گلته های شخص دومی را به قلم نظم اورده
      واز بیت ششم شاعر از زبان خود میسراید
      این وسط دو بیت چهارم و پنجم معطل است
      که از زبان شخص دومی است یا شاعر از زبان خود روایت میکند
      که نیازمند کمک شاعر به خاننده هست
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      سودابه طهماسبی
      سودابه طهماسبی
      يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۵۴
      خندانک
      سپاس گرامی . خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3