به یاد تو
بی خبـر از من ، بـیا گاهی سراغم را بگیر
دست های ملتهب ، از عشق داغم را بگیر
یـک سبد گل واژه از دشت جنـون آورده ام
دفـتـری از خاطرات خاک و خون آورده ام
می وزدعطر تنت ازسمت وسوی خاک ها
ارتـعاش نـام تـو ، زیباتـریـن ، پـژواک ها
مثل رگ های عطش درحسرت یک جرعه خون
می تپد در سینه ام قلبی به آهـنگ جنون
لشکر احساس من مغلوب چشمان تو بود
وقتی اقـوام نگاهـت هـر دلی را می ربود
آینه کارش اگـر تـصویـر سازی بـود و بس
پس چرا از انعکاس روی تـو شد پـر هوس
تـا که با حال و هـوای عاشقی از راه دور
حجله می بندی برایم درخیالی سوت وکور
***
روح بی تـابت ، بـه آدابی پـر از صبر و درنگ
گـاه در بیداری و گـاهی بـه رویایی قشنگ
یک نفس می گوید از رزمی که آوازش هنوز
مانده درعمق صدای خسته ات باخلق تنگ
و از آن روزی که زخمی با لبانی چاک چاک
بوسه می زد بـر تنت در زیـر رگبـار تــفنگ
یا تبسم های معصومی که پشت هر نگاه
خفته درمخروبه های سنگر یک تخته سنگ
زمزمه هایی کـه موج ناله هـایش بی صدا
می شود آغاز فریـادی بـه روی طبل جنگ
***
کفش هایت در زیارت های رفتن مانده اند
جـاده ها بـا تو سرود استقامت خوانده اند
یـادی از مـردانگی های تـو در پـیـراهـنـت
یادگاری مانده ، روی استـخوان هـای تنت
آسمـان روزی تـمـام خـاطـراتـت را ، ربــود
بارش اشکم غبار از سنگ قبرت می زدود
دست من ، امشب بزن آهسته برتنبور درد
لعن و نفرین تـا ابد ، بـر دامن جـنگ و نبـرد
# سودابه طهماسبی
غمگین و زیبا بودند
یاد شهیدان مدافع این مرز و بوم گرامی