بعــــــــد از این
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعداز این….
بر سنگفرش های خیابان های شهر
رد پاهای تو را می جویم از هـرجای شهر
با قدم هایی که از در بدری خواهد سرود
همـصدایم ، با صدای مبـهم نجوای شهر
تا خیالم بـا تـو در حال و هوای گفتگوست
معنی سرگشتگی هایم برایت ، جستجوست
هرکسی می گوید از گم کرده های راه خویش
مثل من با انتهای جاده هایش ، روبـروست
می روم چـون رهگذرهای غریب و آشنا
بیـن بـودن یا نبودن مـانـده ام ، بی اعـتنا
می کشم خـط و خطوط ساده ای را از عبور
در مرور خاطره هایت ، همیشه بی صـدا
بعد از این ، در رفت و آمدهای تند روزگار
هـمصـدایم بـا صبوری های فـصـل انتظار
تا که عمرم بگذرد هر لحظه اش با یاد تو
می سپارم لحظه ها را دست عمر آزگار
همصدای خانه ام وقتی که بغضش می شکست
یا نم بـاران بروی پشت بامش می نشست
همصدای ناودان بودن ، کنار جوی اشک
در هـوای درد دل گاهی کمی بیهوده است
در هوای درد دل ، در خلوت هرجای دور
همصدایم با صـدای سینه ی سنگ صبور
سایه های غم که می افتاد ، روی شانه ام
نقش آن پیدا نشد هرگز به زیر پـای نور
تا نوشتم شعری از دوری ، جدایی ، از سفر
روی دیـوار تـمام کوچه هـای بی خــــبر
دیده ام در پای دیواری که یادی مانده ست
می نویسد یادگاری زیر آن ، یک رهگذر
ساربان آهـسته ران کارام جانم می رود*
با صـدای دل کـه بـر روی زبـانم می رود
همصدای زخم های کهنه ای ، آهَش هنوز
از نـهـادم ، تـا بـه اوج آسمـانـم می رود
با شلوغی همدم و همراه و هم آوا شدن
هم صدای بی کسی در گم شدن ، پیداشدن
نیمه شب ها ، خستگی از دردهایم می سرود
تا سَحَر با دو دو ِ چشمان خود همپا شدن
مـثل بن بستی که در راهش ندارد ادعا
بعد تو خالی شدم از اشتیاق کوچه ها
همصدای سنگفرشی در خیابان های شهر
ردپایت ، بی صدا همواره
می خواند مرا
..........................................................