سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      حتی اگر قبل‌ترها

      شعری از

      نوید خوشنام

      از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۴۸ شماره ثبت ۸۴۰۳۳
        بازدید : ۴۰۲   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر نوید خوشنام

      من بازهم عاشق‌ات می‌شدم!
      این روزها که با تزریقِ اجباریِ عقـل به بدنم
      شب می‌شوند و
      خودم از خودم شکست می‌خورد و
      نمی‌تواند مچِ خودم را بخواباند
      این روزها که غبارِ کلنجارهایم با خودم به زمین می‌نشیند
      یک زنِ زیبای شاعرزا را می­بینم
      که چهره‌اش آنچنان که ماهِ شبِ چارده، می‌درخشد
      که بالای تَـنِ لهیده‌ام با لَوَندی می‌ایستد و
      روی تابلوی در دستش با خطی سرخ از رژ نوشته:
      «راه فراری نبود! حتی اگر قبل‌ترها، حتی اگر بعدترها»
      و این‌بار
      با عقل
      می‌فهمم که باز هم عاشقت می‌شدم
      حتی اگر آن قبل‌ترها می‌زیستیم و
      تو با لباس‌های بلندِ گشاد گشادِ پوشیدهٔ گل‌گلی همیشه در خانه می‌بودی و
      لبِ حوض پارچِ مِسیِ آب را پر می‌کردی و
      برخلافِ حالا همیشه جواب‌هات به پدرت «باشه آقاجون» می‌بود
      و حتی اگر آن سنت‌های فراموش شده اجازه نمی‌دادند ابروهات
      کمانِ کشیدهٔ تیز باشند و
      موهات کمندِ سیاهِ صاف
      من
      آن‌ روز هم عاشقت می‌شدم
      و می‌آمدم و می‌جنگیدم و روی کول
      می‌بردمت تا بانوی خانهٔ حوض‌دارِ خودم می‌بودی و نـَنه‌ی بچه‌هام!
      برای اهل خانه غذا بار می‌ذاشتی
      قربانت می‌رفتم
      راه می‌رفتی
      برات شعر می‌گفتم
      نگاه می‌کردی
      برات شعر می‌شدم
      و زمین­ها و زمان­ها را به پات می‌ریختم و
      ناخن­های رنگیِ پات را سرمه چشم می­کردم
      من
      حتی اگر  بعدترها می‌بودیم و
      معلوم نبود از کجاییم و به کجا خواهیم رفت و چه می‌خواهیم
      بازهم عاشق‌ات می‌شدم!
      ولی
      نمی‌دانم چرا همیشه
      زمانِ حال ستمگرترین زمان است
      روزگاری در زمانِ حال عاشق‌ات بوده‌ام
      زمین­ها و زمان­ها را هم اگر نریختم به پات
      خودم را که ریخته بودم
      اما نشد
      زمان حال مزخرف‌ترینِ زمان‌هاست
      چه بشود
      که این حال بگذرد و
      قسمت‌های خوبِ زمانِ بعدترها
      شروع.
       
      نوید خوشنام یکشنبه 19 اردی­بهشتِ 95
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۰
      بسیار زیبا بود
      وصف حال آدمی که با خودش درگیر است؟
      محمد باقر انصاری دزفولی
      دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۱۰:۰۳
      باعرض سلام
      خیلی خیلی زیبا نوشتی
      پایدارواستوارباشید
      شاعر بزرگوار
      درود درود درود
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      علیرضا بنایی
      سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۳۸
      سلام و درود بسیآر زیبا
      احسنت
      خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0