لبریز از اضطراب و از استرسی
وقتی که به انتخاب آخر برسی ،
هنگام جدا شدن رسيد ست انگار
كابين تو را ترك كنم با اجبار
هر چند كه همراه تو بودم يك چند
از گرمی اغوش تو دل بايد كند
از تو وَ تمام زندگي می گذرم
بايد بكشم هَندِل و بايد بپرم
از آخر اين قصه كمي ترسيدم
مشروح تمام زندگي را ديدم
از خاطره ام گذشت ، افسوس و دريغ !
زن بچه پدر مادر و فاميل و رفيق
اميد نمانده است به پرواز دگر
ديدی به همين سادگی آمد آخر !
سر آمده داستان خوشبختی ما
بس ساده تمام می شود سختی ما
ای خاك وطن ای همه رويايم
با چتر نجات سوی تو مي ايم
يكبار دگر مرا دوباره بپذير
ای مام وطن مرا در اغوش بگير
من بر سر عهد عاشقی می مانم
نذر تو كنم ، اگر بماند جانم
........
در شعر نگفته ام تب و تابم را
شب های دراز و چشم بی خوابم را
دنبال خطای تو كه دست آويزند
بر جان و تنت زخم زبان می ريزند
پایم به زمین رسیده ، این است غمم
از دید تو در سقوط من متهمم
لبخند بزن كه فصل پاييز خوش است
اين نيز ولی بگذرد اين نيز خوش است
ای برگ خزان که با نسیم افتادی
خوش باش که از بند درخت آزادی
سرهنگ خلبان محمدرضا ملکی – باتیس
اجكت (پريدن از كابين )زمانی اتفاق مي افتد كه خلبان تصميم به ترك هواپيما می گيرد
اين تصميم هر چند بسيار سخت است اما آخرين شانس زنده ماندن يك خلبان محسوب می شود
در زمانی كه هواپيما به هر دليل امكان ادامه پرواز نداشته باشد خلبان اقدام به اجكت می نماید
اين تصميم بسيار سخت و التهاب آور است
زيرا دل كندن از آن پرنده رهوار خود يك داستان غم انگيز است
و همچنين عمل اجكت آسيب های وحشتناكی به خلبان وارد می كند
خلبانان در لحظه اجكت تصاوير تقريبا يكسانی را تجربه كرده اند
آنها در همين چند ثانيه داستان زندگی خود را مرور می كنند
ومخصوصا چهره ی عزيزانشان در نظرشان مجسم می شود.
اين شعر، بیانگر حس و حال خلبانان در هنگام اجكت است.
ارادتمند و دوستدار شما
سرهنگ خلبان محمدرضا ملکی – باتیس