اسمان مال خداست !
ماه در بالای سر آبادی است ،
ان طرف تر دب اکبر پیدا است ،
یک وجب پایین تر
کهکشان زیبا در مسیرآویزان !
گاه گاهی غرش هواپیمایی ،
می شکافد شب را ،
دهکده در خواب ولی
من بیدار چقدر هم تنها ،
پشت این دارودرخت ،
دشت زیبا پیدا ،
ان کمی پایین تر
کوه ها استوار تراز بید وسپیدار وچنار
قد بر افراشته اند !
سایه ها شان هم شکلی دارند درشت !
ماه تابیده به آن کوزه
سفال پر از آب خنک ،
مرد روستایی ارام خوابش برده ،
پشت بام خانه ،
از خستگی مفرط روز ،
عوعوی سگهای ده
پشت هم می اید ،
تا سکوت شب را
که قانون خداست ،
همواره رونق بخشند
وبشکنند آن ها را ،
تا بنام خودشان
سکه بر یاد زنند !
شب از چهره ده می گریزد اما ،
افتاب بی پروا
می زداید پی هم ،
سایه های مانده از تاریکی شب را یکجا !
من صدای نفس مردم این دهکده را می شنوم
ما جدا افتادیم ،
اسمان مال خداست ،
کا ر ما نیست شناسایی کنیم بار زمین !
بهرام معینی ( داریان )
از دفتر شبنم احساس بهمن ۹۷
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود