شماره صد پنجاه چهار ؛ میهمانی
میهمانی ناز صاحبخانه میباید کشید
گنج خواهی رنج در ویرانه میباید کشید
ثروت دنیا چنان یک شعله ای بالای شمع
سوزشش را همچنان پروانه میباید کشید
همچو مجنون عاشق لیلای بی همتا بشو
گر چه با خود واژه دیوانه میباید کشید
احترام بستگانت را رعایت کن مدام
غیر این ؛ منت ز ؛ هر بیگانه میباید کشید
آن شراب ناب را نوشش اگر تو طالبی
هر سحر رنج ره میخانه میباید کشید
تا نگردی آشنا باساغر زیبا رخان
آه از دل جای هر پیمانه میباید کشید
موی سر زیبا کند هر صورتی را بیشتر
شستشویش لازم و ؛ هم شانه میباید کشید
زندگی سخت است اگر بی خانه ای سختر شود
روز شب منت ز صاحبخانه میباید کشید
سینه معشوق مروارید دارد احتیاج
رنج دریا را ز؛ هر دردانه میباید کشید
نرگس مستانه اش بسیار باشد دیدنی
رنج در گلخانه را سالانه میباید کشید
عاشق گلزار هستی رنج هر خاری بکش
همچنان بلبل نوا مستانه میباید کشید
در قبال منعمت اجرای دستورش بکن
بارهای بندگی مردانه میباید کشید
این دل (گمنام) را یارب منور کن به لطف
حالیا آه از دلش سوزانه میباید کشید
پنجشنبه بیست یکم آذر نود وهشت .
بسیار زیبا و آموزنده بود