سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        دیرآشنا

        شعری از

        وهب رنجبرکلیبی

        از دفتر دفترشعروهب رنجبر نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۸ ۱۵:۵۱ شماره ثبت ۷۸۸۰۲
          بازدید : ۵۵۱   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بیادتو ای یاردیرآشنا
        خودم را ازین جابه آنجازدم
        برای تماشای آن روی ماه
        دلم رابه عمق نماشازدم
        نشاندم من این عشق در قلب خود
        واز هرچه دوستی همه وازدم
        به امیدصیددل پاک تو
        دلم رابه ژرفای دریازدم
        تواحساس ازمن گرفتی ولی.
        من آستین احساس بالازدم
        توچون واردقلب پاکم شدی
        کلاس دل خویش برپازدم
        بیادلب سرخ میگون تو
        دلم رابه سرخی مینازدم
        چویوسف فتادم به زندان غم
        که دست ردی برزلیخازدم
        چواسپندسوختم به هرمجمری
        به آتش خودم بی مهابازدم
        من ازآتش چشم توسوختم
        به آتش خودم راسراپازدم
        وهب.سیل اشکش زهرسوروان
        خودم رابه امواج دریازدم
        75/10/10میناب وهب رنجبر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۳۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک
        وهب رنجبرکلیبی
        وهب رنجبرکلیبی
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۵۲
        درودبرشمااستاداستکی ارجمند خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه فیروزی کریانی
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۰۶:۵۱
        سلام جناب رنجبر احسنت بسیار زیبا قلمتان رسا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وهب رنجبرکلیبی
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۵۸
        سلام بانوفیروزی ممنون که لطف کردی برقرارباشی خندانک خندانک خندانک
        سید محمد حسین شرافت مولا
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۱۵:۲۶
        با سلام و عرض ادب
        زیبا سروده اید
        موفق باشید بزرگوار
        درود بر شما
        التماس دعا
        وهب رنجبرکلیبی
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۲:۵۳
        سلام سیدبزرگوارممنون که قابل دونستی خندانک خندانک خندانک خندانک
        سودابه طهماسبی
        دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ۲۳:۲۰

        سلام و درود
        شاعر بزرگوار ...... خندانک خندانک خندانک
        ---------
        شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
        در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
        گرم یاد آوری یا نه
        من از یادت نمی کاهم
        ترا من چشم در راهم.
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..نیما یوشیج
        وهب رنجبرکلیبی
        سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۰۳
        سلام بانوطهماسبی درودتان باد خندانک خندانک خندانک
        صمد نجفی ( فتاحی )
        سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۲۳
        🍏🍏🍏 درودها دوست ارجمند
        قلمتان مانا
        وهب رنجبرکلیبی
        وهب رنجبرکلیبی
        چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶
        سلام وعرض ادب خدمت شمااستادنجفی ارجمند.ممنون که لطف دارین خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۳۴
        سلام و عرض ادب
        زیبا و دلنشین ... احسنت شاعر گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        وهب رنجبرکلیبی
        وهب رنجبرکلیبی
        چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ۲۳:۴۴
        سلام استادمزینانی عزیزممنون که لطف کردی خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ناصر حق پرست (نح)
        پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۵۲
        عالی بود
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1