چهارشنبه ۵ دی
آری چشمها بر نور عادت خواهند کرد نه بر تاریکی شعری از مهدی تنهائی
از دفتر شب های مهتابی نوع شعر نثر و انواع آن
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۲۲:۳۰ شماره ثبت ۷۳۵۰۹
بازدید : ۴۸۶ | نظرات : ۴۴
|
آخرین اشعار ناب مهدی تنهائی
|
#م_ت_
من از بیگانگان عبوسی می ترسم ...که هماره در کمین نشسته اند...
و شماتت می کنند شادی کوچکمان را حتی در میان چهار دیوار ی های
سا ده ی ما...
آری دیگر چهار دیواری ها هم اختیاری ندارند...
افسوس که اینک در کنج خانه ها نیز آرامش غریب گشته است...
غم با لشگر ش غالب دلها ست و دیگر خنده از لبها رخت بسته است...
خوب که نگاه می کنی دلقک سیرک هم دیگر از ته دل نمی تواند کسی را بخنداند...
چون خودش درد دارد...او خودش هم نمی خندد...
دیگر درآمدش کفاف زندگی را نمی دهد...آخر برای خنده دیگر کسی پولی خرج نمی کند...می گویند خنده حرام است...
و چه عجیب است که مادران دیگر لالایی نمی خو انند شاید دیگر مادری لالایی بلد نیست یا فراموشش شده؟..
صد افسوس...
دیگر پدران وقت در آغوش کشیدن کودک تنهایشان را ندارند...
و کودکان انگار بازی کودکانه بلد نیستند...
چرا صدای خنده های بلند در کو چه ها دیگر نمی پیچد...
دیگر خبری نیست از شادی و فریاد کودکان هنگام بازی هفت سنگ و طناب...
دیگر خبری نیست از شب نشینی های گرم...
و در حیاط خانه ها نیست دیگر حوضی پر آب ...
کو ماهیان قرمز سر حال...
کو گلدانهای شمعدانی و یاس های کنار حوض؟...
افسوس شده خانه ها کوچک و دلها کوچکتر...
و درون قلبها خاموشی ساکن است... ذهن هابسته و تنها خسته...کتابها کنج کتابخانه ها خاک می خورند...
کسی دیگر کتاب نمی خرد...چون گران است... و نان واجب تر...
شکم که گرسنه باشد ...فکر هم گرسنه می ماند...
و در این میان...نور در دوردستی؛ درون یک غار زندانی ست...
نگهبان تاریکی این بار، هم بی رحم است هم پر قدرت...
چه خواهد شد خدا می داند...گویی خدا هم این بار صبوری زیادی در پیش گرفته و انگار نور را در قفس می پسندد...
شاید ارباب تاریکی را فرصتی بیشتر داده تا بتازد...ویران کند و نسازد...
اما نور را نمی توان زیاد معطل ساخت و در بند کرد...
حتی اگر تاریکی پر ده ای ضخیم کشد بر دورش ...
باز روزی نور، می درد این پر ده ی ظلمت را...
آری چشمها دوباره بر نور عادت خواهند کرد نه تاریکی...
#م_ت_
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس مهرتان بانو حکیمی عزیز | |
|
سپاسگزارم استاد استکی عزیز پاینده باشید | |
|
سپاسگزارم جناب براهویی عزیز | |
|
سپاس از نگاه زیبایتان زنده باشید جناب فلاحی عزیز | |
|
درود و سپاس بانو محبوب استاد بزرگوار | |
|
سپاسگزارم جناب خسروانی عزیز زیبا نظر هستید | |
|
سپاس مهرتان جناب اسماعیلی عزیز عمرتان دراز دلتون بی غم | |
|
درود و سپاس بانوشیخ محمدی عزیز ممنون از نگاه زیبایتان | |
|
سپاس مهرتان جناب مزینانی عزیز انشاء الله ... | |
|
درود و سپاس از مهرتان جناب استاد انصاری عزیز | |
|
سپاسگزارم بانو یوسفی عزیز و بزرگوار ممنون از نگاه زیبایتان و لطف و توجهتان بر این حقیر...دلتون بی غم عمرتان دراز باد بانو | |
|
درود و سپاس جناب هداود عزیز ممنونم از توجه و لطفتان | |
|
درود و سپاس همایون عزیز دوست ادیب و بزرگوارم ...زنده باشی دلت بی غم | |
|
هزاران سپاس از بانوی عزیز و فهیم...خواهر ادیبم خانم جلیلی...مرسی از نگاه زیبایت ... و روزی حرام های قرار دادی دوباره حلال خواهند شد ... آنکه برای انسان و برای اوست مگر حرام است؟!!! خنده و شادی برای انسان است و هیچ موجودی غیر او را شایسته نیست... و چه بیم دارد صاحب سازمانی که با کودکان طرف است و حتی شادی کوچک آنها را تاب نمی آورد ...او دست نشانده ی مافیای دیوی است که از شادی بدش می آید ولی کودکان ما باز شادی را به رخ خواهند کشید ...چون چیزی نیست که نتوان از آن گریخت ...آری خنده و شادی...آزادی و رهایی ...دور نیست... ممنون از نگاه زیبایت بانو | |
|
سپاس بانو غیبی پور ممتون از نگاه زیبایتان | |
|
سپاس مهرتان جناب استاد دهنوی بزرگوار | |
|
سپاس مهرتان جناب اسماعیل وندی عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قلمتان هماره در اوج