شماره دوازده ؛ الف ازعشق
الف ازعشق دنیارا رها کردم
به پیشت گریه توام با ثنا کردم
پرستو عشق در دل کرد پرواز
تفرجگاه اورا با صفا کردم
ثنایت هست واجب من همی گویم
جمالت را به چشمم آشنا کردم
چنان آهو بدشت عشق میگردم
حکایت از وجودت خوش ادا کردم
خمار آلوده چشمانت دلم برده
دلم از غیر مهرت بس جدا کردم
ذکاتم ده فقیرو بینوا هستم
رهایم کن اگر دانی خطا کردم
زبان قاصرم مدح تو میگوید
ژفیده چشم از اشکم نگا کردم
سرم بردار از بستر چه میپرسی
شبیهت دیده ام هردم صدا کردم
صدا کردم تورا با گریه و زاری
ضرورت داشت عشقم برملا کردم
طلب کردم ببوسم دست زیبایت
ظرافت در همه کارم نما کردم
عنایت کن صدای غربتم بشنو
غریبم ؛ بیکسم صد ناله ها کردم
فدای آن وفایت چون وفا کردی
قبول کردم وفایت را وفا کردم
کسی گفتا تو از من سخت رنجیدی
گوا ه دارم بتو ؛ من اقتدا کردم
لبت را برلبم بگذار اینک من
محق نوشیدن از آب بقا کردم
نمیدانی زهجرت سخت نالانم
وفور نعمتت را من دعا کردم
هنوز از هجر تو(گمنام) مینالد
یمام دل به صحرایت رها کردم
شنبه سی یک فروردین نود هشت
نیمه شعبان مبارک
التماس دعای فراوان دارم