سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        در حجاب شب...

        شعری از

        سعید مطوری

        از دفتر غمنامه نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۱ ۰۹:۱۶ شماره ثبت ۷۲۹۹
          بازدید : ۸۲۱   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         در حجاب شب

         

         پدری مسیر خانه  را

         

        دور میزند

         

         وبه مقصدش  می گفت : " نه "

         

        تا کودک منتظرش

         

        همچنان بگوید:

         

        بابا آب داد

         

        بابا نان داد

         

        ولی کودک در خواب

         

        تمامی آرزوهایش را

         

        در انگشت شصتی می مکد

         

         و با هر مکیدنی به آرزوهایش

         

         می گفت : " آری " 

         

        سکوت ،حجاب آمدن پدر

         

        ...و نگاهِ لبریز از اشک مادر

         

        در حجاب شب

         

        زن هایی طعمه های هوس 

         

        بی تاب نفس در نفس

         

        با شعر گناه

         

        با مردانی از جنس آتش هم بسترند

         

        زبان مردانشان لبریز ادعا ست

         

        شوهر یا پدر یا برادر هر کدام

         

        دشنه به دست در روز ند

         

        و در شب  با غیرت

         

         به خواب می روند

         

        در حجاب شب

         

        معتادی به انتظار فحش میداد

         

        و زنش عفت خویش را

         

        در زیر پای خفاشان هوس

         

         با اشک و آه  دفن می کرد

         

        و اسکناس مچاله شده ای را

         

        به صورت مرد ش میزد

         

        و معتاد چون گذشته می گفت:

         

        این  آخرین بار است...  

         

          در حجاب شب  

         

        کوری  خواب را

         

        ملودی میداد

         

        وسمفونی خُرو پُف را

         

         رهبری

         

        در چهره اش لبخندی از آرامش

         

        ندیدن این شبها و

         

        است آور درد بینایی چقدر

         

          در حجاب شب

         

        مستی شعر را با سکسه میخواند

         

        قافیه و ردیف را هُق میزد

         

        و جوی پر از لجن تخت خوابش

         

        کارگران شهرداری کنارش چای می نوشند

         

        در حجاب شب

         

        مردی را دیدم

         

        که در زیر نو ماه

         

        به آیینه می گفت:  

         

         نه  این تصویر از آن من نیست

         

        و از حقیقت فرار میکرد

         

        در حجاب شب

         

        زنی بیوه

         

         روی پشت بام همسایه    

         

        مثنوی فقر میخواند

         

        تا همسایه ها بهتر بدانند

         

        کودکانش گرسنه اند...

         

        در حجاب شب

        ...

         

         سعید مطوری /مهرگان

         

        از دفتر غمنامه

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1